وبلاگ بنیاد برومند

بنیاد عبدالرحمن برومند

آخرین وضعیت آرش صادقی؛ محرومیت از شیمی‌درمانی و احتمال بازگشت سرطان

آرش صادقی، زندانی مبتلا به سرطان استخوان، در حالی با این بیماری دست‌وپنجه نرم می‌کند که به خاطر شرایط بغرنج زندان از لحاظ بهداشت، تغذیه و وضعیت روحی، امکان شیمی‌درمانی ندارد و احتمال بازگشت بیماری‌اش ۷۰ درصد است.

 

یک فرد نزدیک به آقای آرش صادقی، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی‌شهر، به بنیاد عبدالرحمن برومند گفت که او با وجود جراحی سنگین سرطان استخوان، در حالی همچنان در شرایط غیر بهداشتی زندان نگهداری می‌شود، که دستش در اثر عفونت به طور مداوم ورم می‌کند و دچار بی‌حسی دائمی شده است. همچنین او تحت فشار روحی و ضعف جسمی شدید است.

آقای صادقی به همراه چند زندانی دیگر در اتاقی نگهداری می‌شود که از حداقل‌های بهداشتی هم برخوردار نیست.

این فرد مطلع با تاکید بر این که آخرین مراجعه‌ی آقای صادقی به بیمارستان ۲۱ مهر ۱۳۹۷ بوده است، گفت: او دیگر مراجعه‌ای به دکتر نداشته و پزشک معالجش همان موقع برای دو ماه دیگر وقت داده است تا اسکن مغز استخوان انجام بدهد و نتیجه‌اش را نزد دکتر ببرد.

بر اساس این گزارش، پزشکان تشخیص داده‌اند که بر اساس نتایج بیوپسی، ۷۰ درصد احتمال عود کردن سرطان استخوان در بدن آقای صادقی وجود دارد و بیمار باید در شرایط آرام، به دور از تنش و در کنار خانواده و با در اختیار داشتن امکانات پزشکی و درمانی کامل باشد، اما علاوه بر این که آقای صادقی این امکانات را در اختیار ندارد، هر از گاهی شایعات و نقل قول‌هایی از او به گوشش می‌رسد که آرامش روانی او را بیش از پیش سلب می‌کند و روشن نیست با چه قصدی از او و یا همسرش نقل قول غیرواقعی می‌کنند.  با وجود این که زندانیان رسانه‌ای در اختیار ندارند، رسانه‌های داخلی اخبار آنها را پوشش نمی‌دهند و حتی خانواده‌هایشان تهدید می‌شوند که درباره‌ی آنها اطلاع‌رسانی نکنند، اخبار مربوط به این زندانی سیاسی تنها از مراجع حقوق بشری معتبر قابل استناد است و نباید به شایعاتی که در قالب «بیانیه» و یا «درخواست» از قول او منتشر می‌شود اعتنا کرد. این شایعات جز تحمیل رنج و بار روانی بیشتر به آرش صادقی، کارکرد دیگری ندارد.

بنا بر این گزارش، پزشک معالج آقای صادقی با اعتراض به تعویق در معاینه و عدم حضور به‌موقع این زندانی سیاسی مبتلا به سرطان برای ویزیت، گفته است که در این شرایط ترجیح این است که با در نظر گرفتن فرصتی دو ماهه، اگر سرطان دوباره عود بکند، آقای صادقی را دوباره جراحی کنند؛ هرچند این راه نیز پرخطر است و اگر شرایط نامناسب زندان نبود، تیم پزشکی شیمی‌درمانی را توصیه می‌کرد. سرطان کندرو سارکوم در بسیاری موارد به شیمی‌درمانی مقاوم است و در شرایط آرام و در محیطی به دور از استرس با تغذیه مناسب و توان جسمی بالا، برای بیماران توصیه می‌شود. اما برای آقای صادقی با وزن کمتر از ۵۰ کیلوگرم و سیستم ایمنی ضعیف بدنش، با شرایط بغرنج زندان، شیمی‌درمانی توصیه نمی‌شود. چرا که شیمی‌درمانی موجب افسردگی و ضعف بدنی شدید می‌شود.

بر اساس این گزارش، دست آقای صادقی هر چند روز یک بار به شدت متورم می‌شود و بنا به تشخیص پزشک، این در اثر عفونت ناشی از جراحی است و او باید مدام هر هشت ساعت یک بار آنتی‌بیوتیک سفالکسین مصرف کند.

علاوه بر ورم شدید، دست راست آقای صادقی دچار بی‌حسی است. به گفته‌ی پزشک معالج آقای صادقی، کندرو سارکوم سرطان دردناک و کمیابی است و به ایجاد تومورهایی در سلول‌های استخوان، غضروف، عضله، عصب، رگ و چربی معروف است. و سلول‌های پایه و بافت همبند و هر نوع بافت با قابلیت جایگزینی با دیگر بافت‌ها را مورد حمله قرار می‌دهد. در این نوع از بیماری اگر تومور دیده شود به معنای این است که سرطان در وضعیت بدخیم قرار دارد و برای درمان باید بخش‌های سرطانی از جمله استخوان و بافت‌های نرم اطراف و عصب‌های درگیر با بافت‌های سرطانی از بدن بیمار خارج شود. جراحی حتی در زمانی که موفقیت‌آمیز هم باشد، به علت خارج کردن بافت‌های نرم و عصب‌های درگیر با بافت‌ها، بیمار با بی‌حسی مداوم در عضو جراحی شده مواجه خواهد بود و در بهترین حالت ممکن است ۲۰ درصد کارایی پیش از بیماری به دست آورد و عملا بیمار بعد از جراحی با نقص عضو روبه‌رو خواهد بود.

با وجود این که آقای صادقی به محیط امن و آرام و بدون تنش نیاز دارد، او در سلول آلوده و غیراستاندارد بند چهار سالن ۱۰ زندان رجایی‌شهر در وضعیتی بسیار خطرناک نگهداری می‌شود و از حق ملاقات با همسرش گلرخ ابراهیمی ایرایی و خانواده‌ی او محروم است و به جز ملاقات گاه به گاه پدرش، با هیچ کس حق ملاقات ندارد.

آقای صادقی در مراجعه پیشین به پزشک در بیمارستان «امام خمینی» تهران به خاطر جواب سلام دادن به چند شهروند از سوی ماموران زندان ضرب و شتم شد.

تجربه‌ی یک نجات‌یافته از سرطان:
آرامش روحی، تجهیزات درمانی، و سیستم دفاعی قوی بدن پیش‌نیاز مبارزه با سرطان

 

کریم بختیاری یک مستندساز کُرد است که می‌گوید تجربه‌ی بازداشت و شکنجه در بازداشتگاه‌هاى اطلاعات سپاه و حبس کوتاه‌مدت در زندان اوین را داشته است. او پس از مهاجرت به آمریکا، در بهار سال ١٣٩۵ به بیماری سرطان روده مبتلا شد و توانست این بیماری را شکست دهد. آقای بختیاری درباره تجربیاتش از روند مبارزه با سرطان با پژوهشگر بنیاد عبدالرحمن برومند گفت‌وگو کرده است:

«من سرطان داشتم و یک سال پیش پاک شدم. جایی که من زندگی می‌کنم نه کشور من است و نه زادگاهم. نه شهروند این جا هستم و نه حتی گرین‌کارت دارم. وقتی دکتر تشخیص داد که به سرطان مبتلا شده‌ام ویزای من تمام شده بود و بیمه هم نداشتم و هر آنچه که پول همراه خود آورده بودم ته کشیده بود، اما با کمال احترام با من برخورد شد. به من گفتند دغدغه‌ی پرداخت هزینه‌ی درمان را نداشته باش؛ مسئله‌ی امروز فقط درمان شماست. روزی که دکتر تشخیص داد من به سرطان مبتلا شده‌ام، مستقیما به بیمارستان انتقال داده شدم، در آن جا یک سری آزمایش دیگر هم انجام دادند و بلافاصله مرا عمل کردند و حدودا ۲۵ سانتی‌متر از روده‌ی مرا برداشتند و چند روز بعد مستقیم به خانه‌ام رفتم و دو سه ماه بعد دوره‌ی شیمی‌درمانی شروع شد که خیلی سخت بود.

۱۲ جلسه هر دو هفته یک بار به بیمارستان می‌رفتم. نمی‌توانستم غذا بخورم. طعم دهانم بد بود و بوی آهن می‌داد و توی دهانم زخم شده بود. بدنم جوش مى‌زد. دست‌هایم لمس بود. بدنم انگار دو تکه شده بود، یک تکه‌اش داغ و یک تکه سرد. شدیدا گرسنه می‌شدم نیاز داشتم غذا بخورم، اما نمی‌توانستم و از هر بویی، حتی بوی غذا حالم به هم می‌خورد. دائما حالت تهوع داشتم و خیلی ضعیف شده بودم. مثلا گاهی ۴۵ دقیقه طول می‌کشید تا دگمه‌های لباسم را ببندم. روحیه‌ام شکننده شده بود. خیلی دلتنگ می‌شدم و با این که من روحیه‌ی خوبی داشتم، اما خب واقعیتی است که نمی‌توانی از آن فرار کنی. تو داری با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنی. ممکن است بمیری. ضعف‌های جسمی و به‌هم‌ریختگی هورمون‌ها آزار و اذیتی را به وجود می‌آورد که تنها یک بیمار مبتلا به سرطان تجربه‌اش می‌کند. مثلا ضعف عمومی داری و نمی‌توانی راه بروی. یک روز دوستانم قرار پیک‌نیک لب رودخانه‌ای گذاشته بودند که تا خانه‌ی من پنج دقیقه پیاده راه بود. وقتی همه چیز آماده شد، با ماشین دنبال من آمدند، اما من توان این که ۱۰ قدم از خانه تا ماشین را بیرون بروم نداشتم. گاهی پنج روز کامل نمی‌توانستم از تخت پایین بیایم که مثلا یک لیوان آب برای خودم بریزم. حتی دستشویی رفتنم را دو سه ساعت به تاخیر می‌انداختم، چرا که به سختى مى‌توانستم بلند شوم و در نهایت مجبور می‌شدم با تکیه دادن به مبل و صندلی و دیوار، خودم را به دستشویی برسانم. یا مثلا نمی‌توانستم گوشی موبایل را در دستم بگیرم، سنگینى مى‌کرد و حتی حرف زدن با تلفن خسته‌ام می‌کرد.

قبل از شیمی‌درمانی هم از عوارض سرطان این است که آدم زود خسته می‌شود. چون سلول‌های سرطانی تمام مواد غذایی لازم را که باید به سلول‌های اصلى بدن برسد مصرف می‌کنند و تکثیر می‌شوند و این موجب ضعف عمومی می‌شود. حتی از خواب که بیدار می‌شدم احساس خستگی می‌کردم، اما در دوران شیمی‌درمانی دیگر فاجعه است.

بعد از عمل، درد موضعی و خون‌ریزی و عوارض ناشی از سرطان را دیگر نداشتم. راحت می‌توانستم غذا بخورم و دارو هم مصرف نمی‌کردم. ظاهرا حالم خوب بود، اما این ظاهر قضیه بود. مثلا یک روز یک مسیر ۱۰ دقیقه‌ای را با دوچرخه رفتم و ناگهان تمام بدنم عرق کرد و چشمانم سیاهی رفت. فقط توانستم دوچرخه را نگه دارم و روی زمین دراز بکشم. نمی‌دانستم باید چه کار بکنم. حتی موبایلم را نمی‌دیدم که بتوانم به کسی زنگ بزنم. تا این که بعد از حدود نیم ساعت توانستم با موبایل اوبر (تاکسی) بگیرم و دوچرخه‌ام را رها کردم و به خانه برگشتم، در حالی که اصلا به خودم فشار نیاورده بودم و خیلی راحت رکاب می‌زدم، اما بعدا فهمیدم من آن آدم قبلی نیستم.

از لحاظ روحی از روز اول خودم را برای هر اتفاق ناگواری آماده کرده بودم و مصمم بودم که بیماری را شکست بدهم. حتی به دوستانی که به عیادتم می‌آمدند، نوید می‌دادم که من خوب می‌شوم! من در ایران این قدر رنج کشیده بودم، در بازداشت‌ها توهین و تحقیر کشیده بودم و حتی در اجتماع برای آن‌چه سر من و سر جامعه آمده بود زجر کشیده بودم که درد شیمی‌درمانی و سرطان در قبال آن دردها اصلا دردی نبود. شاید اگر در زندان به سرطان مبتلا می‌شدم، فکر می‌کردم این بیماری آمده که مرا از آن وضعیت نجات بدهد. این جا برای خانواده‌ی بیمار مبتلا به سرطان کلاس آموزشی می‌گذارند. مثلا می‌گویند این بیمار که عضو خانواده‌ی شماست و دارد از درد به خود می‌پیچد، از حداقل‌های زندگی، مثل غذا خوردن و راه رفتن، محروم است و حتی ممکن است به طور غیر منطقی خشمگین باشد. شما باید با او مهربان باشید،  به او لبخند بزنید و نگذارید موجبات اذیت و آزار برایش فراهم بشود. آن‌چه در طول مبارزه با بیماری مرا بیش از هر چیز آزار می‌داد، رفتار همراه با ترحم برخی از دوستان و گریه و شیون مادر و خواهرهایم بود. یک بار به گوشم ‌رسید که کسی گفته «فلانی که داره می‌میره و این جا تک و تنهاست چرا برنمی‌گرده ایران حداقل پیش خانواده‌ش بمیره؟» یا مثلا یکی از دوستان فیس‌بوکم وقتی من بیمارستان بودم پستی گذاشته بود که «شخصی بیمار شده و این جا کسی رو نداره و وظیفه انسانی حکم می‌کنه براش پول جمع‌آوری کنیم.» اسم نیاورده بود، ولی فهمیدم منظورش منم و خیلی آزاردهنده بود. شنیدن این‌ها خیلی آزاردهنده بود. این که افرادی صرفا برای این که پزش را بدهند که به فلانی کمک کردیم، کارهایی می‌کردند و چیزهایی می‌نوشتند که آزارم می‌داد. در حالی که من از هیچ کس هیچ کمکی نخواسته بودم. یا مثلا زنگ می‌زدند و گریه می‌کردند. خب برای چه؟ می‌گفتم این سرطان، یک گذرگاه است. چرا فکر می‌کنید می‌میرم؟ خب اصلا بمیرم! مرگ یک امر خیلى طبیعى است. این ترحم برای من خیلی سخت‌تر از خود سرطان بود.

هر بار پرستار آمپول مرا می‌زد، بارها به خاطر این که دردم گرفته، از من عذرخواهی می‌کرد و یک بار نشد پزشکان یا پرستاران به روی من لبخند نزنند یا از آنها عزت و احترام نبینم و حتی روز ترخیص از بیمارستان به من گل و کارت پستال دادند. از نظر امکانات هم، یک بیمار مبتلا به سرطان به محیط امن و بهداشتی نیاز دارد. من در بیمارستان همه‌ی امکانات در اتاقم بود. به جز ام‌،آر.آى که دستگاهش خیلی بزرگ بود، همه‌ی دستگاه‌های دیگر را، حتی برای سی‌تی‌اسکن، به اتاقم می‌آوردند. همه‌ی آزمایش‌ها را در اتاقم می‌گرفتند. در اتاقم دستشویی و حمام بود و این قدر به بهداشت و پاکیزگی محیط بیمار اهمیت می‌دادند که حتی شخص همراهم در بیمارستان اجازه نداشت از سرویس بهداشتی اتاق من استفاده کند. تیم پزشکی هم در دوره‌ی شیمی‌درمانی برای هر سوزنی که به من می‌زدند، لباس و دست‌کش یک‌بارمصرف استفاده می‌کردند. من در طول دوره‌ی درمان از ماسک استفاده می‌کردم که از آلودگی احتمالی محیط در امان باشم چون بدنم شدیدا آسیب‌پذیر شده بود و کسی نباید با من روبوسی می‌کرد چرا که کوچکترین ویروس می‌توانست مرا بیمار کند. همچنین تغذیه خیلی مهم بود. باید پروتئین زیاد و میوه و آب‌میوه‌ی تازه فراوان مصرف می‌کردم و به زور هم که شده باید مواد غذایی تازه می‌خوردم تا سیستم دفاعی بدنم قوی بماند.

دکتر کاویان میلانی:
کندرو سارکوم مرگ‌ومیر بالایی دارد و زندان رشد آن را شدیدتر و امکان مقابله را کم می‌کند

به گفته‌ی دکتر کاویان میلانی، پزشک و کنشگر حقوق بشر، به طور کلی درمان سرطان نیازمند شرایط مناسب روحی، روانی، بهداشتی و مراقبت‌های خاص پزشکی است و در صورتی که همه‌ی این موارد مرتب و منظم باشد، احتمال موفقیت درمان وجود دارد. جنبه‌های روانی محیط، بهداشت محیط، محبت، جو دوستی و صمیمیت، این‌ها در پروسه درمان سرطان خیلی مهم است. حضور و آغوش خانواده و کسانی که دلسوز باشند نقش عمده‌ای دارد.

دکتر میلانی به پژوهشگر بنیاد عبدالرحمن برومند گفت: آرامش روانی هم برای جلوگیری از ابتلا به سرطان و هم برای درمان آن بسیار مهم است و برای کسی که مثل آرش صادقی در زندان است و در شرایط فعلی از لحاظ مراقبت‌های پزشکی وضعیت ناهنجاری دارد، این موضوع به مراتب وخیم‌تر و شدیدتر است. برای مداوای درست این‌گونه بیماری بهترین شرایط این است که این شخص برای بخشی از پروسه درمان در بیمارستان باشد و برای بخشی نیز در خانه باشد. در زندان بودن آقای صادقی اساسا با درمان سرطان در تضاد است و امکان بهبودش را کاهش می‌دهد. زندانی سیاسی و حقوق بشری مجرم نیست و برای جامعه خطرناک نیست و باید در محیط زندگی طبیعی‌اش و در محیط خانواده و خانه‌ی خودش از محبت و آغوش خانواده‌اش بهره‌مند باشد تا درمانش انجام بشود.

بنا به گفته‌ی دکتر میلانی، سرطان کندرو سارکوم که آقای صادقی به آن مبتلاست از انواع وخیم سرطان است و به طور طبیعی هم مرگ و میر بالایی دارد حتی بدون شرایط ویژه‌ای که ایشان دارد. بازداشتگاه و بند زندان درمان او را عقب می‌اندازد چرا که شرایط بد محیطی سیستم دفاعی بدن را ضعیف‌تر، رشد سرطان را شدیدتر و امکان مقابله با سرطان را کم می‌کند. مسائلی مثل فقر و کمبود بهداشت، فشار عصبی و محیط ناامن باعث پیشرفت سرطان می‌شود و ممکن است به قطع عضو و یا حتی خطرناک‌تر از آن به پخش بیماری در بدن منجر بشود.

 

برچسب‌ها: , , , , , , , , ,

نظر خود را با ما و دیگران در میان بگذارید