وبلاگ بنیاد برومند

بنیاد عبدالرحمن برومند

در پرونده‌های قضایی این قاضی نیست که داوری می‌کند، بلکه اطلاعات و سپاه هستند که تصمیم نهایی را می‌گیرند

کمال شریفی، زندانی سیاسی کرد، متولد سال ۱۳۵۱ و اهل سقز در کردستان است. او در سال ۱۳۸۷ توسط ماموران سپاه و اطلاعات دستگیر و سپس به ۳۰ سال زندان محکوم شد. او در زندان میناب بدون بهره‌مندی از حق مرخصی در تبعید به سر می‌برد. متن زیر اظهارات آقای شریفی به مناسبت یازدهمین سالگرد زندانی شدن اوست که در اختیار بنیاد عبدالرحمن برومند قرار گرفته است:

۱١ سال گذشت. ۱۱ سال تحمل حبس با حکمی فله‌ای در یک دادگاه فرمالیته که فقط پنج دقیقه طول کشید، حکمی که قبلا در اطلاعات سنندج در معامله‌ای به انجام رسید. 

در پرونده‌های امنیتی این قاضی نیست که داوری کند و اتهامی را سبک و سنگین کند، بلکه در این پرونده‌ها به خصوص در کردستان این اطلاعات و سپاه هستند که تصمیم نهایی را می‌گیرند. زندانی امنیتی! جرمی که در هیچ جایی در قانون مجازات اسلامی تعریف نشده و بند و ماده‌ای ندارد. قانون مجازات پرونده‌های امنیتی نانوشته و بر اساس شرایط نوشته می‌شود. اگر اتهام بزرگتر باشد، کلمه محاربه هم درج پرونده می‌کنند. مبارزه علیه خدا و رسولش. 

تاکنون نه خواست مبارز کرد مبارزه میان کفر و ایمان بوده و برای آن اسلحه به دوش گرفته و نه مسئله کردستان مسئله میان خدا و رسولش و شیطان بوده. طبق آیه ۳۲ سوره مائده مبارزه کرد «محاربین» را باید اعدام کرد و یا به صلیب کشید و یا دست و پا قطع شود و یا این که محارب را از سرزمین صالحان نفی بلد کنید، از خاک صالحان تبعید شود به بلادی دیگر. طبق آیه ۳۲ سوره مائده و طبق حکم قاضی کردستان بلاد و خاک صالحان و تبعیدگاه بلاد کفر و ناصالحان. ۱۱ سال است طبق این آیه و در سایه رافت اسلامی محروم از هر گونه ملاقاتی بوده ۱۱سال است که برای تسکین استخوان پام از دیکلوفناک و بروفن استفاده می‌کنم، مدت ۶ سالی هم هست که دیگر رانیتیدین و آلومنیم ام جی و امپرازول هم اضافه شده. حتی برای یک مرتبه جهت مداوا اعزام به پزشک خارج از زندان نشدم و دکتر عمومی زندان هم همان نسخه قبلی را تجویز کرده. مصرف غذای زندان و رژیم غذایی آن بزرگترین مشکل هر زندانی است. بیشتر از پنج ماه است که کسی اینجا میوه و سبزی ندیده حتی برای خریدن. اما اینجا انواع نشئه جات با قیمت گرانتر از بیرون دست یافتنی است آن هم به کیلو. ۱۱ سال است با صدای افسر نگهبان از خواب بیدار و با اعلام خاموشی همه خواب. ۱۱ سال پیش معامله‌ای در اطلاعات سنندج برای تمام شدن بازجویی و تبدیل حکم اعدام به حبس انجام شد. چه کسانی بودند بماند ولی تنها یک نفر این مصاحبه را انجام نداد. شهید احسان فتاحیان می‌گفت من حبس دارم و پرونده بسته شده، تا اینکه خیلی ساده دادستان کامیاران وارد پرونده شده و حکم ۱۵ سال را تبدیل به اعدام و درست پس از یک سال حکم او را اجرا کردند. در ایام ۵۴ روزه اعتصاب اطلاعات این مصاحبه را پخش کرد. دیکته شده، من بازجویی داشتم که همه روزه ۲ بار می‌آمد ولی همه جمعه‌ها سه نفر از جای دیگر می‌آمدند. حتی روزهای مصاحبه این سه نفر در گوشه‌ای از اتاق بودند و همه مصاحبه را این سه نفر تنظیم و مدیریت می‌کردند. سه نفری که من هیچ وقت آنها را ندیدم. هر چی در این مصاحبه بود مهم نبود. مهم این بود که از زبان من و امثال من گفته شود. تنها دلخوش به اینکه من تنها رفتم زندان سقز و کسی را به دنبال خودم به زندان نیاوردم. ۱۱ سال است فقط در سالروز اسارت یادی شده و همه چیز به فراموشی سپرده شد. حتی پرونده و حکم هم به فراموشی سپرده شده است. تا حالا هر چی درخواست از دادستان و مسئولان ذیربط قضایی در هرمزگان شده، در جواب گفته‌اند پرونده و دادن ملاقات و مرخصی و غیره دست ما نیست و باید دستور از کردستان بیاید. در کردستان خانواده به هر دری زدند در جواب گفته‌اند پرونده‌اش همراه نیابت قضایی به میناب فرستاده شده و به ما مربوط نیست. در آخر گفتند برو پیدا کن پرتقال فروش را. سالهاست با سارقین و معتادین و جرایم خطرناک دیگر هم‌بند و هم‌اتاق هستم. ولی هنوز کنار آمدن با این دنیای زندان ناممکن است. در اینجا انسان کنار نمی‌آید، کم نمی‌آورد ، تسلیم نمی‌شود و به انتها نمی‌رسد فقط و فقط عادت می‌کند. 

کمال شریفی -زندان میناب- چهارم تیر ۱۳۹۸

برچسب‌ها: , , , , ,

نظر خود را با ما و دیگران در میان بگذارید