یادداشت آتنا دائمی درباره وضعیت زنان در زندان قرچک، به مناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان
آتنا دائمی، فعال حقوق بشر زندانی، که در بهمن ماه گذشته از زندان اوین به قرچک ورامین انتقال داده شد و چند ماه از دوران حبس خود را در آن زندان گذراند، در یادداشتی به وضعیت نابسامان زنان در زندان قرچک ورامین پرداخته است. متن کامل این یادداشت که در اختیار بنیاد عبدالرحمن برومند قرار گرفته، به شرح زیر است:
«برای روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان
شاید این نامه بس طولانی به نظر آید، اما مسائل موجود در قرچک برای یک بار هم که شده ارزش خواندن و فکر کردن دارد!
اولین موضوعی که میخواهم از آن بگویم یکی از بزرگترین و جدیترین مسائل موجود در قرچک، آن گوشهی متروک فراموششده میباشد!
مِتبازی!اصطلاحی ست رایج در زندان قرچک و سایر زندانهای ایران، بسیاری ممکن است از این کلمه “همجنسگرایی” به ذهنشان خطور کند. اما مسائلی که خواهم گفت ارتباطی به گرایشهای قابل احترام انسانها ندارد، معتقدم که همجنسگرایان میبایست با کلیه حقوق شهروندی و قانونی در جامعه به رسمیت شناخته شوند. الفاظی چون همجنسباز و دگرجنسگرا توهین به آنان است! همجنسگرایان در ایران در شرایط اسفباری هستند، سرکوب میشوند، طرد میشوند، مورد توهین و تحقیر قرار میگیرند. حق ازدواج قانونی ندارند یا مجبور به ازدواج با غیر همجنس خود میشوند، یا باید از ایران بروند تا آزاد باشند یا باید تمام عمر واقعیتِ وجودِ خود را پنهان کنند و پنهانی عشق بورزند، در معرض شلاق و حبس و اعدام قرار دارند و در موارد شخصی و فاجعه بارترِ آن به دلیل شرایط جامعه دچار افسردگی، خودکشی و سرکوب و سانسور خود هستتد. همجنسگرایان همچون همه انسانهای دیگرند و با وجود حق انتخابی که دارند و باید داشته باشند، بر اساسِ گرایشات خود تصمیم میگیرند با همجنس خود زندگی کنند یا دیگری!! که متاسفانه در ایران این حق به شدت از آنها سلب شده! اما در قرچک کسانی هستند که برای تامین نیازهای خود هیچ انتخابی جز همجنس خود ندارند! شرایط وخیم نگهداری از زندانیان،عدم مدیریت صحیح، عدم توجه به نیازهای زندانیان و سرکوب آن، انکار و تحقیر متبازها، عدم تفکیک آنها بر اساس جرائم و محکومیتها و شرایط روانی، قائل نبودن حق زندگی برای مجرمان، باعث شده که آمار قتلها و کتککاریهای خونین و… برای خاطرِ متبازی در قرچک بسیار نگرانکننده شود، در آن زندان، تعداد زیادی از زنان هستند که به انواع مواد مخدر که تحریککنندهی قوای جنسی هستند، اعتیاد داشته و دارند و کاملا غیراصولی در میان زندانیان دیگر زندگی میکنند. شبی در قرنطینه قرچک بر بالین زنی بودم و مراقب او، که این زن به دلیل سوء مصرف چند نوع ماده مخدر دچار توهم شده بود که مَرد است و دارای آلت رجولیت… در آن جا زنانی هستند که مجبور به ازدواج در سنین نوجوانی بودند و پس از مدتی زندگیِ تکراری در اوج جوانی به دنبال تنوع رفتهاند، به همسران خود خیانت کرده و برای رهایی، به دلیل شرایط سخت طلاق برای زنان و تقریبا غیرممکن بودنِ آن برای قشر به شدت سنتی و مذهبی، مرتکب قتل همسرانِ خود شدهاند و با جرم قتل و حکم قتل در زندانند، اما با وجود عشقی که منجر به قتل بوده، در زندان از معروفترین متبازها هستند، بهراحتی میشود پی برد که اینان در کودکی و نوجوانی به خاطر زن بودن به شدت تحقیر شدهاند، همان پسرها شیرند و شمشیر و خدا طور و دختران خرگوش و موش و ضعیفه و… این زنان که مرتکب قتل و قاچاق مواد و سرقت کلان شدهاند و جزء خفنها و حبس سنگینها هستند، باز به خاطر سنت و فرهنگ مردسالاری ِ حاکم که در آنها نهادینه شده، همواره خود را ضعیف میپندارند، اینان که هیچ اطلاعی از حق و حقوق و شان انسانیِ خود ندارند همواره میخواهند کسی که از خود قویتر یابند، حامی، عاشق، شیفته، تکیهگاه، آقابالاسر … اینان در این متبازی نقش زنان را ایفا میکنند. زنانی که همواره ضعیف و حسود خطاب میشوند، زنانی که مراقب مت خود هستند و به هر طریقی به دنبال جلب نظر مساعدِ آنها هستند. با خودکار قرمز، قرص پروفن و خمیردندان و کش سوخته خود را میآرایند. آنها در این متبازیها همان بازیگر نقشِ اصلیِ زنانی هستند که چهل سال است آنها را در همین حد میخواهند! کسانی که نقش مقابل را ایفا میکنند دو دسته اند. دستهای همیشه میخواستند آزاد و قوی باشند. نمیخواهند برابر با مردان باشند. بلکه میخواهند نقش مرد را در یک جامعه مردسالار بازی کنند. همچون آنها اختیار هر کاری را داشته باشند. سرور و والا باشند! مانند آنها لباس میپوشند، سوار موتور میشوند، کارهایی که تحت عنوان کارهای مردانه نامیده شدهاند، انجام میدهند. دوست دارند به هنگام تعریف و تمجید به آنها گفته شود “خیلی مردی”. از خود مهارتهایی نشان میدهند که در جمع مردان پذیرفته شوند. اینها زنانیاند که از جنسیت خود فراری و متنفرند و زنان را همچون برخی مردان ضعیفه خطاب میکنند. گاهی تشخیص آنها از مردان کار سختی ست. اما دسته دوم کسانی هستند که زن بودن خود را باور دارند، اما در زندان به دنبال ارائه قدرت برتری خود در قالب مردانهاند. میدانند که بیرون زندان، به زندگی عادی خود باز خواهند گشت، و باز همسر و مادر خواهند بود و… و اما در زندان باید مرد باشند.
هر دو دسته در زندان همچون مردان راه میروند. همچون مردان سینه سپر میکنند، همچون آنها حرف میزنند. نظیر برخی الفاظ و فحشهای مردانه که توهین آشکار به زنان است را مدام تکرار میکنند. به رخ کشیدنِ موی دست و پا و صورت و ابرو برایشان به نوعی اثبات مرام مردانهشان است. حامیانِ مت خود هستند. به خاطر آنها تن به هر کاری میدهند. دعوا و کتککاری و حتی قتل. غیرت و ناموس پرستند. و چه تلخ مسئولین زندان آنها را وادار میکنند چادر به سر کنند تا مورد خنده و تمسخر قرار گیرند. زنانی را که خود را کاملا مرد میپندارند و حتی نامهای مردانه برای خود اختیار کردهاند! اما در اغلب همجنسگرایان، آنها به جنس، خود توهین نمیکنند و در پی تغییر آن نیستند. در این زندانی که هزار و دویست زندانی دارد تعداد قابل توجهی از ترنسها نیز هستند، یا از سر فقر فرهنگی و اقتصادی توان درمان و جراحی و حتی بازگو کردن آنچه هستند را ندارند و یا جراحی کرده ولی به دلیل سختی و پرهزینه بودن درمان آنها را رها کردهاند و حال در زندان با انواع تمسخر و تحقیر مواجهند. چیزی که در دنیای آزاد هم غیر آن را تجربه نکردهاند. مادامی که در زندانند با تمایلات خود چه کنند؟! کمتر کسی ست که پا به زندان قرچک گذاشته باشد و مریم_ز و فاطمه_ف را ندیده یا نامشان را نشنیده باشد. مریم ۳۰ ساله و فاطمه چند سالی بزرگتر، هر دو انسانند اما آنها جزو خطرناکترینها در زندان مینامند. فاطمه وقتی ۱۰ ساله بود گرفتار اعتیاد شد و ۱۳ سالگی او را مجبور به ازدواج کردند. مریم چند سالی زیر سن قانونی بود به اتهام سرقت بازداشت شد و فاطمه به اتهام فروش مواد، برایشان مدتی حبس در نظر گرفتند. اما حال یکی ۱۸سال و دیگری ۱۴سال است که در زندانند و در این مدت به سبب ارتکاب جرمهای متعدد به سالهای حبس آنها اضافه شد. یکی در زندان مرتکب سه قتل و دیگری دو قتل شد و به خاطر متبازی بوده است. یا در حین تجاوز به شخصی او را کشتند یا به دلیل خیانت و یا به این دلیل که شخصی به قول خودشان به آنها پا نداد. غیر از قتل جرمهای دیگر من جمله نقص عضو کردن دیگران و… نیز مرتکب شدهاند. چهرهشان مردانه و چند سالی از سن حقیقیشان پیرتر مینمایند. قوز شدیدشان که ناشی از کوتاهی تختهای زندان است به شدت نمایان است. به من اجازه صحبت با آنها را نمیدادند. مریم را اولین بار در بهداری در حالی دیدم که برای پانسمان دستش آمده بود. دستی که او خود با دندان گوشت آن را کنده بوده و حال چند ماهی ست که هر دو در بیمارستان روانی امینآباد غل و زنجیر شده اند. هر دو مبتلا به بیماری هستند یکی ایدز و دیگری هپاتیت. از آن جا که در قرچک بهداشت امری بیمعناست و همه زندانیان با هر جرمی و شرایط، بیمار و غیر بیمار با هم نگهداری میشوند، انواع و اقسام بیماری بهراحتی به دیگران سرایت میکند. کسانی که بیشتر به این دو نزدیک بودند، میگفتند در حالت عادی این دو افرادی مهربان و دوستداشتنی و هنرمند در ساخت کارهای دستی ظریف، ولی هیچ وقت، هیچ کس به آنها کمک نکرده است و در زندان آنها را به جنون رسانده، بهراستی آیا این دختران جوان را نمیشد به زندگی بازگرداند؟ آیا نمیشد با مدیریت صحیح و فراهم کردن شرایطی بهتر خواستههای آنها را تامین کرد؟! چه بسیارند دختران جوان و زیبایی که با دلایل مختلف و حتی مسخره راهی زندان میشوند. به جرایمی که میشود بدون در نظر گرفتن حبس در چنین فضایی که بستر هر آن چه شدن مهیاست، آنها را مجازات کرد و میشود با اندیشیدن تدابیری اندک، میزان ارتکاب جرم را کاهش داد. دختران دیروز که امروز جنایتکار شدهاند، همان دختران امروزند که برای اولین بار به دلایل مختلف به زندان قرچک منتقل میشوند و به دلیل ترس و برای تلاشِ زنده ماندن تن به هرکاری میدهند، حتی به کارهایی که بهراستی از آن متنفرند و حتی در دنیای بیرون آن را ندیدهاند. روزی خود قربانیاند و روزی خود قربانی میکنند…
همه اینها در حالی ست که روسای زندان وجود این افراد و متبازی را کاملا انکار میکنند و برایشان جمعآوری خودکار قرمز و پروفن و ریمل دستساز و تاپ و شلوارک و فندک و محروم کردن زندانیان از خیار و موز، اولویت اول است تا چاره اندیشیدن برای تامین نیازهای جسمی و روانی و حقوقی و جنسی زندانیان.
باز هم میگویم که خاک پای تمام زندانیان آن زندان هستم و مسائل آنها چون باری بر دوشم سنگینی میکند. و خواهان مجازات کسانی هستم که تحت هر نامی خود را مجازاتکننده مجرمین میدانند و حال آنکه خود مسبب تمام این جرمها و تمام رنجها و دردهای همسنان من هستند. این دردنامهها ادامه دارد
آتنا دائمی فعال حقوق بشر
آذر ۹۷_بند زنان زندان اوین»