نامه همسر حمید بابایی دانشجویی که بعد از بازگشت به ایران زندانی شد
جناب آقای صلواتی،
رئیس محترم شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی
شنیده ام که به خاطر مصاحبه هایم مرا تهدید به بازداشت کرده اید، اما قبل از اینکه تهدید شما به واقعیت تبدیل شود بد نیست حرفهایم را در این نامه با شما بیان کنم زیرا با شناختی که از شما پیدا کرده ام مطمئن هستم که اجازه صحبت کردن در دادگاه را به من نخواهید داد.
از جریان مصاحبه هایم می گویم: بعد از شنیدن وعده ها و دروغ های متعدد از مسئولین مختلف در مورد آزادی همسرم و شوکه شدن از حکم ۶ سال حبس تعزیری و ۴ سال حبس تعلیقی صادر شده برای ایشان با اضطراب تمام به دادستانی رفتم تا نامه ملاقات حضوری با همسرم را دریافت کنم تا شاید از نزدیک همدیگر را آرام و دلگرم کنیم و باور این شوک برایمان آسانتر شود اما با برخورد بسیار تند معاون دادستان تهران مواجه شدم که مرا تهدید به جمع آوری مطالب منتشر شده در فضای مجازی در مورد این حکم کردند و من که به علت شوک زیاد وارده ناشی از این حکم مدتی از فضای مجازی فاصله گرفته بودم عنوان کردم که در انتشار این اخبار دخالتی نداشته ام اما معاون دادستان با لحنی پرخاشگرانه و تحقیر و زیر سوال بردن من به من گفتند که” فکر کرده اید شما از اعضای خانواده آقای هاشمی رفسنجانی هستید که خبر دستگیریتان برای دیگران آنقدر مهم باشد که آن را در فضای مجازی پخش کنند؟”
جناب آقای خدابخشی معاون محترم دادستانی استان تهران من از اعضای خانواده آقای هاشمی نیستم… من مسندی در این کشور ندارم… من در این کشور حتی فرصت اشتغال هم نداشتم… من یک دانشجوی آواره از کشورم هستم… حقی از فضای این کشور به من داده نشد و من به اجبار تن به مهاجرت دادم… اما در فضای مجازی شاید هنوز جایی برای ما باشد که خبر مربوط به گرفتاری دو دانشجو با خبرهای مربوط به اعضای خانواده آقای هاشمی در یک جا قرار بگیرند… در یک سطح…
من به بخش های مختلف برای پیگیری درخواستم مراجعه کردم اما پاسخی نشنیدم. در کشورم من جایی برای فریاد زدن و دادخواست ندارم… هیچ کس پاسخگوی ظلمی که به ما رفته نیست.
جناب آقای صلواتی،
رئیس محترم شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی
بد نیست بدانید که سکوت ۵ ماهه من به خاطر وعده های دروغین مسئولین در مورد آزادی همسرم بود والا اگر از روز اول می دانستم که همچین سرنوشتی برای ما رقم میخورد بی شک فریاد می کشیدم.
بد نیست بدانید من و همسرم برای تجدید قوا و روحیه قبل از شروع به نوشتن پایان نامه دکترایمان به ایران آمده بودیم تا نفس تازه کنیم و شروع به مبارزه ای جدید برای زندگی …
بد نیست بدانید که ما برخلاف شما آرامش و امنیت برای آینده مان حس نمی کردیم و نمیکنیم و تنها امیدمان دریافت مدرک دکترایمان بود برای یافتن شغلی آبرومندانه برای یک زندگی عادی…
بد نیست بدانید که ما از هیچ نهادی در کشورمان حمایتی نداشتیم و تنها منبع درآمدمان حقوق ناچیز بورسیه ای از یک ایالت ناشناخته در کشور متخاصم بلژیک بود که آن هم به علت رزمه تحصیلی درخشان همسرم در دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه علم و صنعت به ایشان تعلق گرفته بود که شما آن را هم از ما دریغ کردید.
بد نیست بدانید که زندگی ما تنها ۳ سال بود که شکل گرفته بود آن هم نه با یک ازدواج تجملی با دو عدد گل سرخ و دو عدد حلقه عشق اما شما آن را هم در معرض فروپاشی قرار داده اید….
دم از رافت اسلامی می زنید؟ یادتان هست که با شما ملاقات داشتم و شما من را به آرامش دعوت کردید که مشکل ما به زودی حل خواهد شد و من و همسرم دوباره با هم خواهیم بود تا زندگیمان نابود نشود؟ یادتان می آید از تحصیلات من پرسیدید و بعد با تعجب به من گفتید که چرا شغل مناسبی با این تحصیلات خوب ندارم؟؟
جناب آقای صلواتی،
رئیس محترم شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی
بعد از بازگشتم به ایران بدون استثنا دوستان جوان و تحصیل کرده ام مرا شماتت می کنند که چرا برگشته ام! از بیکاری، تورم و مشکلات اقتصادی و اجتماعی متعدد با من صحبت می کنند… نمی گویم شما مسئول پاسخ گویی به این وضعیت هستید اما از تعجب شما برای بیکاری خودم تعجب می کنم. شما که بر کشتی آرامش نشسته اید چه خبر از وضع کشورتان دارید؟
هیچ می دانید که در این ۷ ماهی که همسرم را بازداشت و زندانی کرده اید بر من چه گذشته است؟ اگر نمی دانید که یک زن جوان و تنها بدون شغل و مسکن و درآمد چگونه باید در این کشور زندگی کند در حالی که دلهره ۶ سال حبس همسرش مدام او را شکنجه می دهد پس وای بر شما که دم از رافت اسلامی می زنید.
بگذریم به من بگوید من کجا باید درخواستهایم را فریاد بزنم؟ مرا راهنمایی کنید من از این پس با آنجا مصاحبه خواهم کرد.
کبری پارساجو
همسر حمید بابایی دانشجوی بند ۳۵۰ زندان اوین