وبلاگ بنیاد برومند

بنیاد عبدالرحمن برومند

برای گیسو و فرزندانِ مادرانِ زندانی؛ نامه آتنا دائمی از زندان

آتنا دائمی، فعال حقوق بشر دربند که در حال حاضر در بند زنان زندان اوین مشغول تحمل محکومیت است با نگارش نامه‌ای سرگشاده از درد و رنج مادران زندانی عقیدتی و فرزندان کوچک آنان گفته است. او در این نامه از زخم‌هایی می‌گوید که به مادران دربند و فرزندان کوچک آنان که در جستجوی مهر مادری هستند هر روزه تحمیل می‌شود.

آتنا دائمی، در نامه سرگشاده خود تجربیات خود از مشاهده وضعیت مادران دربند و فرزندان آنان را با وجدان‌های بیدار به اشتراک گذاشته است، متن کامل این نامه را در ادامه بخوانید:

برای گیسو و فرزندانِ مادرانِ زندانی

٢٢ماهه بودی که مادرت نازنین بازداشت شد، نه تو می‌دانستی و می‌دانی بازداشت یعنی چه و نه می‌دانستی و می‌دانی که مادرِ زندانی بودن یعنی چه! حالا ٣سال و ٢ماه از زندگی‌ات می‌گذرد و مادرت همچنان زندانی ست. ١٧ماه است که پدرت را هم ندیده‌ای و زبان انگلیسی را کاملاً فراموش کرده‌ای!

١٧ماه است که نه تو زبان پدر متوجه می‌شوی و نه پدر زبان تو را! ١٧ماه است که مترجمی باید حرف‌های شما با هم را برایتان ترجمه کند، اما مگر می‌تواند احساس کودکانه تو را برای پدر و بغض دل‌تنگی پدرانه ریچارد را برای تو معنا کند؟!

١٧ماه است که سهمت از مادر هفته‌ای تقریباً ٢ساعت ملاقات است و سهمت از پدر در خوش‌بینانه‌ترین حالت هر روز دیدن او از طریق اسکایپ و دنیایی از احساسات غیرقابل بیان و خاموش! تو نمی‌دانی که چرا فقط همین‌قدر از مادر و پدر سهم داری، تو نمی‌دانی که قربانی چه طمع و بازی سیاسی شده‌ای! تو فقط مادر می‌خواهی و پدر! از روزهای ملاقات می‌گویم! از یکشنبه‌ها! خواهرم را در آغوش می‌گیری و با هم ۴ طبقه را به زیرزمین می‌آیید تا به سالن ملاقات برسید و پس از آمدنِ ما، از آغوش خواهرم به آغوش مادر می‌پری و بعد از ۴۵ دقیقه دوباره آغوش عوض می‌کنی و با سری بر شانه خواهرم هانیه ۴ طبقه را به‌سوی آزادی می‌روی. دیدن این صحنه تلخ و درعین‌حال باشکوه در صورتی امکان‌پذیر است که من هم همچون تو بتوانیم به‌صورت حضوری با خانواده‌ام ملاقات داشته باشم و نه به قول تو کابینتی! با خواهرانم احساس نزدیکی می‌کنی، مدام از آنها می‌گویی و از آنها تقلید می‌کنی و آنها را در کنار خود تصور می‌کنی، هر دو آنها را به نام من و با گویش شیرینت به نام آتمه دائمی می‌شناسی! کسی به‌درستی نمی‌داند منظور تو از آتمه دائمی آتناست یا خواهرانش اِنسیه و هانیه!

آتمه دائمی همه‌جا با توست در خانه، مهد، حتی مسافرت کوتاهی که داشتی! هر چه داری با او تقسیم می‌کنی و با همه از او صحبت می‌کنی! من و مادرت به این نتیجه رسیدیم که آتمه دائمی برای تو، رؤیا و تصور و خیالی است که به‌جای دوست، خواهر، و یا شاید مادر و پدرت اوقات تنهایی ذهنت را با او پر می‌کنی!!

مادربزرگت می‌گفت روزهای یکشنبه که زودتر به سالن انتظار ملاقات می‌رسید بی‌قرار و بی‌تاب آتمه دائمی هستی تا با او بازی کنی و با او به ملاقات بیایی، اما روزهای چهارشنبه که فقط روز ملاقات مادرانِ زندانی با فرزندانشان است تو تنهایی، در آغوش خواهرم انتظار مادر نمی‌کشی بلکه روی صندلی پلاستیکی می‌نشینی و چشم‌به‌در و در انتظار مادری! حتماً سارا دختر مریم اکبری را دیده‌ای دختری که حالا نوجوانی ست اما ٣ساله بود که مادرش بازداشت شد، پشت شیشه‌های کابین قد کشید و خیلی تلخ حتی هیچ تصوری از مادر بدون شال و مانتو ندارد!

جای خالی مادر را خواهرانی که تنها ۶ سال از او بزرگ‌ترند پر کرد! بشیر را نیز دیده‌ای! فرزند آزیتا رفیع زاده و پیمان، بشیر هم مجبور است برای دیدن مادر و پدر زندانی‌اش ساعت‌ها در راه رجایی شهر و اوین باشد و درس صبر و تحمل را تمرین کند! حتماً مینای زهرا زهتاب چی را نیز دیده‌ای اما از نگرانی‌های مادرانه زهرا که پشت چهره صبور و آرامش پنهان شده هیچ نمی‌دانی،

یا مریم دختر فاطمه مثنی و حسن صادقی که در ١۴ سالگی می‌بایست با برادرش در غیاب پدر و مادر زندانی از مادربزرگی مراقبت کنند که داغ اعدام سه فرزند و یک عروس و حبس خود و دخترش فاطمه در ١٣سالگی و حالا دوباره در ۴۵ سالگی فاطمه را به سینه دارد. علی و کیانا را ندیده‌ای اما نرگس محمدی را دیده‌ای و نمی‌دانی که نرگس چگونه ٢سال پیش در همین سالن ملاقات که هر هفته به آنجا می‌آیی از دو فرزند ٨ساله‌اش جدا شد و آنها را نزد پدرشان به فرانسه فرستاد تا سال‌های دوری از پدری که ١۵ سال از عمرش را در زندان سپری کرد و ناگزیر به ترک همسر و فرزندان و وطن شد، تمام و وارد سال‌های دوری از مادر شوند!

تو میرانا و اِلدار را هم ندیده‌ای و ماهم! آنها در وطن خودشان، ترکمنستان هستند تا مادرشان نگارا افشارزاده از غربت و از زندان دیار غربت رها شود و به آغوش آنها بازگردد، مادر و فرزندانی که ٣سال است از هم دورند! می‌بینی گیسو هم چو تو و مادرت زیادند! اما کسانی هم هستند که مثل تو کودکی بیش نبودن ولی پدرانشان را برای همیشه از دست دادند. دخترکانی همچون مهنا دختر حامد احمدی که مثل تو که در سالن ملاقات روی پای مادر می‌نشینی و نقاشی می‌کشی، نقشی کشید از پدرش اما پای چوبه دار!

می‌بینی گیسو آزار خانواده‌های زندانیان تمامی ندارد و هم چو تو و او زیادند، خواهرم می‌گریست و می‌گفت در سالن انتظار به بهار، نوه فریبا کمال‌آبادی با حسرت نگاه می‌کنی و خودت را به آغوش خواهرم می‌فشاری چراکه او در بغل مادر است و تو در انتظار آمدن مادر اما گیسوی نازنین! تو نمی‌دانی که مادر بهار، ترانه، دختر فریبا ١٠سال است که از مادر دور است درست از وقتی که١٣ساله بود!

آری کودکانِ زیادی همچون تو قربانی ظلم و جنایت قدرتمندان بوده‌اند، چه کودکانی که در سال‌های سیاه و تاریک دهه ۶۰در زندان‌ها و سلول‌های وحشتناک زندان با مادرانشان حبس و درد کشیدند، کسانی همچون هومان موسوی و امید علیشناس که سال‌ها بعد هم در اوج جوانی‌شان باز گرفتار زندان شدند…

تو نمی‌دانی که بسیاری از آنها به هنگام اعدام مادرانشان از زندان آزاد شدند! آری تو اینها را نمی‌دانی و برای کودکی‌ات هم قابل‌درک نیست، اما گیسو کاش می‌دانستی که چگونه از رنجت خسته و خشمگینم، کاش می‌دانستی که می‌دانم هیچ‌چیز این روزهای کودکانی چون تو را جبران نمی‌کند حتی تمام عشقی که اطرافیان به شما دارند! کاش می‌دانستی که زندان دیوارهای بلند دورمان و درب‌های متعدد قفل‌شده به رویمان یا میله‌های پشت پنجره نیست! زندان دیواری است که به‌اجبار به دور جسم و قلبمان کشیده‌اند و برای مادران زندانی جانکاه‌تر است در آن هنگام که از آغوش فرزند و حرف زدن‌ها و تولدها و بلوغ و تحصیل و ازدواج فرزندانشان محروم‌اند فقط و فقط به دلیل طرز تفکر و عقیده و باور متفاوت.

من هم روزی فقط شنونده و خواننده این دردها و رنج‌های مادران زندانی و فرزندانشان بوده‌ام و حالا آنها را از نزدیک می‌بینم و از دردی گریسته‌ام که از آن من نیست!

آتنا دائمی
٩۶/۶/١٠

اطلاعات تکمیلی:

آتنا (فاطمه) دائمی ۲۹ ساله، پیش‌تر بیست و نهم مهرماه سال ۱۳۹۳، بازداشت و ۸۶ روز در سلول انفرادی بند دو الف تحت بازجویی بود. وی در تاریخ ۲۸ دی‌ماه ۱۳۹۳ پس از پایان بازجویی‌ها به بند زنان زندان اوین منتقل شد.

این زندانی پس از چندین بار به تعویق افتادن جلسه دادگاه نهایتاً در تاریخ ٢٣ اسفندماه ٩٣، در دادگاهی به ریاست قاضی مقیسه، قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران با حضور وکیل خود و دیگر متهمین این پرونده مورد محاکمه قرار گرفت. وی به دلیل فعالیت‌های مدنی مسالمت‌آمیز، به اتهام «تبلیغ علیه نظام، اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی، توهین به رهبری، توهین به بنیان‌گذار جمهوری اسلامی و اختفای ادله جرم» به ۱۴ سال زندان محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدیدنظر به ٧ سال حبس تقلیل یافت.

آتنا دائمی اندکی بعد در زمان دستگیری برای اجرای حکم از بابت محکومیت، به همراه خواهران خود به توهین به مأموران متهم شده بود و بر این اساس در شعبه ۱۱۶۲ مجتمع قضایی قدس تهران در مرحله بدوی هر سه نفر به سه ماه و یک روز حبس محکوم شده بودند. در اعتراض به این محکومیت خانم دائمی اعتصاب غذای خود را آغاز کرد.

نهایتاً روز شنبه ۶ خردادماه ۱۳۹۶، دادگاه تجدیدنظر خواهران دائمی (آتنا، انسیه و هانیه) در شعبه ۴۸ تجدیدنظر استان به ریاست قاضی میراحمدی برگزار شد و حکم تبرئه آتنا به‌مثابه تحقق شرط پایان اعتصاب ۱۰ خردادماه ۱۳۹۶ به رؤیت وی و اعضای خانواده‌اش رسید و این فعال مدنی پس از ۵۴ روز به اعتصاب غذای خود پایان داد.

خانم دائمی در مدت اعتصاب حدود ۱۹ کیلوگرم کاهش وزن و افت شدید فشارخون را تجربه کرد، معده او امکان جذب کامل آب را از دست داده بود و در این مدت با واسطه داروهای بی‌حس‌کننده امکان نوشیدن برای او فراهم بود بااین‌حال هیچ‌گاه وضعیت او مورد رسیدگی پزشکی جدی قرار نگرفت.

در شهریورماه سال جاری پرونده جدیدی به اتهام “توهین به مسئولان زندان” با شکایت رئیس بهداری زندان اوین از خانم دائمی به جریان افتاده است. پرونده‌ای که نشانه‌های زیادی از یک پرونده‌سازی به قصد اعمال فشار را دارد.

 

منبع: هرانا

 

نظر خود را با ما و دیگران در میان بگذارید