وقتی تشنه انتقام میشویم و فرصت تحقیق نمیدهیم، شبیه همان قاتل میشویم/ عمادالدین باقی
این روزها که امواج مرگ طلبی برای مسببین مرگ بنیتا اجازه نمیداد سخن دیگری گفته شود. چرا یک جوان، بنیتای ۸ ماهه را در اتومبیل سرقتی رها کرد و این کودک از گرما و گرسنگی و تشنگی جان میدهد؟. آیا سارق جوان، یا قاتل اختلال روانی داشته است؟ آیا خود در کودکی قربانی آزار بوده است؟ اگر ما هم دقیقاً در همان شرایط تربیتی و اقتصادی و اجتماعی بودیم آیا یک جنایتکار نبودیم؟ آنچه مسلم است یک انسان سالم و طبیعی دست به چنین جنایتهای هولناکی نمیزند.
وقتی خبر قتل «بنیتا» و پیش از آن «آتنا» و «ستایش» منتشر شده بود همه به خشم آمده بودند و مرگ خواهی میکردند. فضایی پدید آمد که کسی جرات مخالفت با آن را ندارد و در صورت هر نوع ناهمسویی با این فضای عاطفی، انسانی قسیالقلب شناخته میشود که در برابر جنایت هولناک بنیتا عاطفه ندارد.
از سوی دیگر گفتگوی علمی و همهجانبه درباره این موضوعات حساس در یک مقاله نمیگنجد. مبانی و پشتوانههای اصلی این یادداشت هم تاکنون در چندین کتاب و مقاله از نگارنده بهتفصیل موردبحث قرار گرفتهاند و البته برخی مباحث را هم با وجود اینکه صرفاً علمی هستند نمیتوان با طیب خاطر در یک نشریه انتشار داد و ناگزیر باید از آن عبور کرد.
واکنشها به مرگ اندوهبار آتنا و بنیتا ازاینجهت که نشان میدهد وجدان عمومی زنده است مقدس هستند اما نباید مانع بحث نقادی شوند. بدون شک مجرم باید مجازات شود و مجازات او عین عدالت است اما تناسب جرم و مجازات نیز بخش دیگری از عدالت است. اگر یک لحظه خود را جای مادر بنیتا بگذاریم شاید مانند او بیندیشیم و به چیزی جز نابودی نابودگر کودک معصوم و شیرخوارهاش رضایت ندهیم و دقیقاً به همین دلیل است که در چنین جرائمی رشته قضاوت و تصمیمگیری نباید دست کسانی باشد که فقط به انتقام میاندیشند چون عدالت میتواند شکسته شود.
در جامعه ما سریعترین و سادهترین راهحل در همهچیز، پاک کردن صورتمسئله است و حذف مجرم هم یکی از آنهاست اما در یک جامعه توسعهیافته، تحقیق و علتیابی و آسیبشناسی علمی میکنند. در آمریکا پس از وقوع برخی قتلها نظریه پنجره شکسته پدید میآید که هرچند انتقاداتی به این نظریه وارد شده است اما به مدد آن، جرم و جنایت در شهرهای بزرگ از جمله نیویورک از آغاز ۱۹۹۰ رو به کاهش میگذارد. نظریه پنجره شکسته نشان میدهد که چگونه عوامل خارج از فرد و محیط فیزیکی، بسترساز جرم و جنایت میشوند و با تغییران کاهش مییابند.
این روزها که امواج مرگ طلبی برای مسببین مرگ بنیتا اجازه نمیداد سخن دیگری گفته شود نگارنده یاد مقالهای افتاد که پس از اعدام صدام حسین در روزنامه شرق ۲۷ آذر ۱۳۸۲ نوشت، درباره اینکه ما «همه صدام بالقوهایم». (چگونه میتوان از تکرار پدیده صدام جلوگیری کرد (emadbaghi.com) امروز هم میگویم «ما همه قاتل بالقوهایم» زیرا تمام مسئولیت را متوجه مجرم میدانیم بدون اینکه بپرسیم چرا در اغلب کشورهایی که این افراد را نه حذف که حبس میکنند این نوع جرائم کمتر از جامعه ماست که بیدرنگ حذف کردن مجرم را طلب میکند؟ چرا یک فرد متأهل و دارای دو فرزند در پارسآباد اردبیل آتنا اصلانی ۷ ساله را مورد تجاوز قرار داده و به قتل میرساند؟ چرا یک جوان، بنیتای ۸ ماهه را در اتومبیل سرقتی رها کرد و این کودک از گرما و گرسنگی و تشنگی جان میدهد؟. آیا سارق جوان، یا قاتل اختلال روانی داشته است؟ آیا خود در کودکی قربانی آزار بوده است؟ اگر ما هم دقیقاً در همان شرایط تربیتی و اقتصادی و اجتماعی بودیم آیا یک جنایتکار نبودیم؟ آنچه مسلم است یک انسان سالم و طبیعی دست به چنین جنایتهای هولناکی نمیزند. ممکن است گفته شود درهرصورت چنین مجرمی باید کشته شود چه سالم باشد چه بیمار، چون نتیجه یکی است. در این صورتمسئله تازهای مطرح میشود که آیا در صورت احراز بیماری مجرم باید مجرم را کشت؟ آیا ریشه مشکل خشکیده میشود؟
در خصوص متهمان پرونده بنیتا از نظر حقوقی مجرم میتواند مدعی شود که پس از رها کردن اتومبیل به پلیس خبر داده و پلیس کوتاهی کرده است. چنانکه اعلام شده و پلیس هم تأیید کرده است که یک تماس گرفته شده است. من به این شواهد حقوقی کاری ندارم و اینکه چگونه میشود در طول شش روز از ربودن کودک پلیس موفق به یافتن اتومبیل سرقتی نشده و چه ضعفهایی وجود داشته است؟ اما از نظر جامعهشناختی کسی به این نمیاندیشد که مجرم یک بیکار بود و بیکاری آنقدر آثار تخریبی داشته که عقل و عاطفهاش را فلج کرده بود. متهم اصلی سابقه چند فقره سرقت داشته که ناشی از فقر و بیکاری در منطقه محروم پاکدشت است. سرخوردگی، شکست و فقر میتواند از افراد عنصری ضداجتماعی بسازد و همان شخص ممکن بود در شرایط دیگری یک نابغه یا نویسنده یا یکی از ما باشد که به این جنایت معترضیم. کافی است هر یک از شما که این مقاله را میخوانید چند ماه بیکار شوید و به نان شب محتاج و یا فقط تصور رخ دادن این وضعیت را بنمایید آیا با اطمینان میتوان گفت بازهم همین شخصیت خواهید بود؟ البته هستند انسانهای والایی که میتوانند همچنان انسانیت خویش را حفظ کنند اما چند درصد مردم اینگونهاند؟ این مردم در برابر حوادث دردناکی مانند قتل ستایش و آتنا و بنیتا همان نسخهای را میپیچند که سالها مسئولان انتظامی و قضایی پیچیدهاند و سرانجام خودشان اقرار داشتهاند که این روش، بازدارنده تکرار جرائم نبوده است (فهرستی از مستندات این اعلام نظر مسئولان انتظامی و قضایی کشور را پیشتر در مقالات دیگر ذکر کرده و تکرار نمیکنم)
وقتی ما فقط مرگ میخواهیم و تشنه انتقام میشویم و فرصت هیچ تحقیقی را نمیدهیم، از جهتی ما هم شبیه همان قاتل میشویم اما از نوعی دیگر و شاید خطرناکتر! زیرا کار ما موجهتر و قابل دفاع است. همینکه ما کشتن را عادی
میسازیم و اینکه انسانی، انسانی دیگر را بکشد تجویز میکنیم در ضمیر ناخودآگاه افراد، بذر این ذهنیت را که میشود کشت، کاشتهایم. چرا برخی از طوایف هندی حتی هیچ حیوانی را نمیکشند و با آنها زندگی میکنند؟ چون از کودکی اینگونه تربیت شدهاند و از اینکه کسی حیوانی را بکشد شوکه میشوند.
بدون شک قاتل آتنا مباشر جرم است و جرم مباشر یعنی عامل مستقیم، سنگینتر است. اما در حقوق بحثی داریم تحت عنوان «اجتماع سبب و مباشر» و «سبب اقوی از مباشر» که در قانون مجازات، مصادیق فردی آن موردنظر است نه سبب کلی و اجتماعی. درست است که قاتل ستایش و آتنا و نیز قاتل بنیتا با مسامحه، شخصاً مباشر جنایتاند اما جامعه، حکومتی که مسئول اصلی فقر و بیکاری است و تکتک ما که جواز کشتن را در روح و جان فرزندان خود نهادینه میکنیم سبب اقوی از مباشرند.
در آذرماه ۱۳۹۱ فیلمی از زورگیری دو نوجوان در شبکههای اجتماعی پخش شد و بینندگان را خشمگین ساخت. یکی از آنها در دادگاه توضیح داد که یتیم بوده: «مادرم بیمار بود. وقتی او را به بیمارستان برده بودیم گفته بودند تا پول ندهیم او را جراحی نمیکنند» و چون پول دارو و درمان برای مادر بیمارش را نداشته ناگزیر دست به این عمل مجرمانه زده است. رئیس قوه قضاییه اعلام کرد زورگیری با سلاح سرد محاربه و حکمش اعدام است و سرانجام این دو جوان اعدام شدند.
اکنون در همین قوه قضاییه، دادستان پاکدشت اعلام میکند: ارتکاب قتل عمد یا شبه عمد در خصوص «بنیتا» نیاز به بررسی بیشتر دارد اما بیدرنگ در شبکههای مجازی مینویسند: «تشکیک داستان در عمد یا غیرعمدبودن قتل بنیتا. آیا قاتل بنیتا از مرگ میگریزد!» بهعبارتدیگر اگر یک قاضی و مقام قضایی بخواهد رفتار حقوقی و محتاطانه داشته باشد موردحمله قرار میگیرد و خبرسازی میشود و میگویند: «متهم ردیف اول فوت کودک ٨ ماهه تهرانی سابقه ١٣٠ فقره سرقت داشته و با فیش حقوقی هم آزاد شده است» درحالیکه این خبر رسماً از سوی سخنگوی قوه قضاییه تکذیب میشود و میگوید: «وی در جریان یک پرونده با ١٢ مورد سرقت دستگیر شده و ١۴ ماه در بازداشت بوده و پس از آن با وثیقه ١۶٠ میلیونی آزاد شده است».
آیا ما که در شبکههای اجتماعی با واکنشهای غیرحقوقی، مانع رعایت احتیاط و عدالت میشویم بسترساز چرخه خشونت نیستیم؟
منبع: ابتکار