به سفرای محترم آقای اکتایتو تلمیودین سفیر محترم اندونزی, آقای ژوان کوتریا سفیر محترم پرتغال و دیگر سفرای محترم؛
برای تمامی کسانی که قلبشان برای انسان و انسانیت میتپد, برای ارزشی فراسوی مرزهای جغرافیایی.
بهعنوان شاهد حرف میزنم. شاهد روزهای ناتمام و دهشتناک شهرری و گوهردشت و اوین, جایی که نفس یاری نمیرساند. سولههای تاریک و سقفی بلند بدون پنجره و روزنه و نور طبیعی؛ سولههایی مملو از دود سیگار با دویست نفر جمعیت در هر سوله با ازدحام سروصدا و بههمریختگی اعصاب و روان زندانیان, “به قهقرا رفتن انسان و انسانیت را من با چشمهای خویش شاهد بودم.”
شاهد لحظههای پرتلاطم. چشمهای خشمگین زندانیان و باطومهای گارد ویژه زندان بر تن رنجور زنان و دخترکان بیچاره. شاهد دعوا برای غذا و نان در سالنی به نام سالن غذاخوری که از طرف زندانیان به سالن کتکخوری تغییر نام یافته بود. غذایی که بهعنوان جیره به زندانیان داده میشد آنقدر کم و اندک بود که زندانیان گرسنه غذاهای پسمانده در ظرفها و غذاهای ریخته شده بر روی زمین را جمع میکردند و لحظهای بعد پرتاب سینیها غذا و صندلی و دعوا بر سر همان غذای پسمانده.
کف کثیف و آلوده سالن غذاخوری که هرروز چندین نفر نقش زمین میشدند. شاهد دخترکان زیبایی که چگونه قربانی جرم خودساخته رژیم (ارتباط نامشروع) شده بودند. من خویش دختر ۱۱ سالهای را دیدم که برای تنبیه از کانون اصلاح و تربیت کودکان به زندان (تبعیدگاه گوهردشت) تبعید شده بود. دختر ۱۱سالهای که جرمش اعتیاد به مواد مخدر بود. حال گمان میکنید که این دختر کوچک در زندان گوهردشت در کنار جمع کثیری از محکومان خطرناک چه چیزهایی خواهد آموخت.
من شاهد به باتلاق کشیده شدن دختران و زنانی بودم که به آنچه بر سرشان آمده بود گردن نهاده بودند و برای ۱۵ دقیقه تلفن و یا چند روز مرخصی انجام میدادند آنچه را که زندانبانان میخواستند.
شاهد دخترکان و زنانی که واژه واژه ظلم و جور رفته بر آنان از روی چهره زیبایشان نمایان بود. دختران و زنانی که بارها سنگینی طناب دار را دور گردن خود احساس کرده بودند. زنان و دخترانی که سالهای سال زیر حکم اعدام نفس میکشیدند و حال حدس بزنید هر روز در انتظار مرگ بودن چه احساسی دارد.
بهعنوان شاهد حرف میزنم. شاهد تلاشهای بسیار برای وارونه نشان دادن واقعیات, برای تکذیب خبرهای سایتها و گزارشها از نقض فاحش حقوق بشر در زندانهای ایران, انتقال تعدادی از زندانیان به بندهای امنیتی زندان اوین و مکان دیگر هنگام حضور سفرای محترم در تاریخ چهاردهم تیرماه ۹۶ در زندان اوین حجتی محکم برای وضعیت اسفناک زندانهای ایران میباشد.
آقایان سفرای محترم که از دیدههای خود شگفتزده شده بودید آنچه را که شما مشاهده کرده بودید صورت بزککرده زندانهای این حاکمیت اسلامی بود. زمانی که تصویر نشست شما را در روزنامهها دیدم در لحظه آرزو کردم ایکاش آن درختان بلند و سرسبز که شماها در پناه سایههایشان ساعاتی را به گپ و گفتگو گذراندید توان سخن گفتن داشتند و میگفتند از لحظهای که تنها یک نهال بودند تا به امروز شاهد چه صحنههایی بودهاند.
من در زندان شهرری شاهد بودم زندانیانی که زیر حکم اعدام هستند عاجزانه از خانوادههایشان خواهش میکردند که به قضاتشان بگویند حکم اعدام آنها را هرچه زودتر اجرا کنند, نه, آرزوی ماندن در زندان را نداشتند.دیوارها بلندتر میشوند و میلهها نزدیکتر, گرمای نفسهایم را روی صورتم احساس میکنم. آری من بهعنوان کسی که در آستانه هشتمین سال حبس ام میباشم هر روز و هرلحظه شاهد به افول رفتن سلامت جسمی همبندیانم بهخصوص خانم مهوش شهریاری که در آستانه دهمین سال حبسش میباشد و دیگر همبندیانم که اینک بیرون از زندان میباشند از جمله خانم کبری بنازاده, ناهید ملک محمدی, مطهره بهرامی و …
در میان این برزخ در حصار میلهها و شرایط غیرانسانی بودهام.
آقای محبی مدیرکل زندانهای ایران فرموده بودند اقدامات فراوانی در زندان در قالب حرفهآموزی در جهت آموزش و یادگیری افراد برای پر کردن اوقات فراغت و بهرهگیری از زندان صورت گرفته از قبیل آموزشهای معرقکاری و پیرایشگری…درحالیکه حداقل حقوق انسانی یک زندانی رعایت نمیشود, پیرایشگری و معرقکاری به چه کارشان میآید. ایشان گفته بودند زندانیان در کارگاههای خیاطی و نجاری اشتغال دارند و پنجاه درصد دستمزدی که دریافت میکنند به خانوادههای آنان تعلق دارد و بیستوپنج درصد آن در حین گذراندن دوران محکومیت و بیستوپنج درصد آن پس از آزادی به آنها پرداخت میشود. آیا آقای محبی در مورد میزان دستمزد این زندانیان نیز چیزی فرمودند؟
ایشان فرموده بودند مددجویان در زمان تحمل کیفر در مقاطع مختلف تحصیلی به تحصیل پرداخته و تحصیلات خود را تکمیل میکنند بله البته این مصداق بارز آن جمله است که «اوین بازداشتگاه نیست دانشگاه است»فرموده بودند در زندان زندانیان مترجمی زبان انگلیسی آموزش میبینند در شرایطی که ورود کتاب به زبانهای خارجی در اوین ممنوع است و دلیل آن نیز نداشتن مترجم زبان خارجی است!.
آیا این موارد همگی در همینجا در زیر همین آسمان در زندانهای ایران در حال وقوع است؟ بهشت برین اوین و دیگر زندانها…
جای بسی شگفتی است, پس زندانهایی که من مشاهده کرده م در کجای این کره خاکی واقع است؟ از تعالیم قرآن کریم گفته بودید, اجبار در حفظ آیات قرآن و انجام شعائر دینی برای کسب امتیاز به امید داشتن شرایط بهتر در زندان و یا رفتن چند روز مرخصی و یا برای خلاصی از طناب دار و نه برای روح معنوی آن.
آقای غریبآبادی معاون امور بینالملل ستاد حقوق بشر فرموده بودند برخی کشورها و رسانهها تصویری دروغین و ناصحیح از زندانهای ایران نشان میدهند! اگر که این است باوجود شرایط بسیار عالی در زندانهایتان چرا گزارشگر ویژه حقوق بشر آقای احمد شهید و اینک همکار ایشان خانم اسما جهانگیر هیچ زمانی اجازه ورود به ایران را نداشتهاند چه برسد به بازدید از زندانها؟
آقای غریب آبادی از خدمات ارزندهی بهداشت و سلامت سخن گفتهاند. آیا در همین زندانها نبود که آقای محسن دکمهچیبه دلیل عدم رسیدگی پزشکی در زندان بیمار شدند و بر اثر بیماری جان گرانمایه خود را از دست دادند؟ مگر نه اینکه آقای هدی صابر در همین زندان اوین به دلیل تأخیر در رساندن به مراکز پزشکی جان گرانمایه خود را از دست دادند؟ در این لحظه که در حال نگارش این خطوط میباشم همبندی عزیزم آزیتا رفیع زاده مادر بشیر ۶ ساله که همسرش نیز پیمان کوشک باغی در زندان گوهردشت دوران حبس خود را میگذراند در تاریخ ۱۵ تیرماه ۹۶ دچار شکستگی انگشت دستش از دو ناحیه شده است ولی امروز که سومین روز این حادثه میباشد هنوز مجوز برای اعزام بیمارستان و انجام امور پزشکی از سوی مسئولین صادر نشده است.
آری من شاهد لحظهها و شرایطی بودهام که قلم را توان نوشتن نیست. برای من که قدم در راه آزادی گذاشتهام و در عبور از این گذرگاه تنم بس زخم برداشته از جفاها, تبعید و انتقال و ممنوعیتها بخشی از زندگیام شده شاهد برهوتی موسوم به شهرری و گوهردشت و اوین بیهیچ نشانی برای زیستن که گیاه از زیستن باز میماند اردوگاهی برای مرگ تدریجی نه برای حبس کشیدن.
هنوز صدای له شدن عزت انسان را در گوشم میشنوم.
آنچه من دیدهام و چشیدهام وقاحت بود و قساوت. دستهای بستهام را بهسوی شما دراز میکنم که چونان همیشه دستهای من باشید برای درافکندن پردهها و افشای خیمهشببازی بهاصطلاح ارج و قرب زنان!
دوباره صدای دردها را به گوش شما میرسانم که صدای طنینافکن من باشید, در جایی که نفس نمیآید غریو خشم را از گلوی پرنفستان بکشید.مریم اکبری منفرد
زندان اوین
*لازم به توضیح است مریم اکبری منفرد در دیماه سال ۱۳۸۸ و پس از حوادث عاشورای ۸۸ بازداشت شد، در ۱۱ خرداد ۱۳۸۹ و توسط صلواتی، قاضی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. اتهام این زندانی سیاسی محاربه از طریق عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران است. اتهامی که او آن را وارد ندانسته بود.
مریم اکبری منفرد که در زندان رجائی شهر طی دوران محکومیت میکرد، در اردیبهشت ۹۰ به همراه ۸ زن زندانی دیگر به زندان قرچک ورامین منتقل شد. او در آنجا و پس از اعتراض به شرایط زندان و نوشتن نامههای متعدد به مراجع تقلید، مسئولان نظام و احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد به بند زنان زندان اوین منتقل شد و تا امروز در آنجا تحمل محکومیت میکند. دو برادر مریم اکبری منفرد در سالهای ۶۰ و ۶۳ به اتهام ارتباط و عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران توسط دادگاههای انقلاب در ایران اعدام شدند. برادر کوچک او و خواهر دیگرش نیز در سال ۶۷ و موج اعدام زندانیان سیاسی در تابستان آن سال اعدام شدند. اکبری منفرد پیشتر در نامهای به احمد شهید از قول قاضی صلواتی خطاب به خود گفته بود که: “تو جور خواهر و برادرهایت را میکشی.”