میراث سیاسی علیاکبر هاشمیرفسنجانی/ لادن برومند
با پایان آخرین فصل زندگی یک رجل سیاسی، باب داوری در مورد کارنامه او باز میشود، و هر دهه، با ظهور نسلی دیگر و سؤالهای جدید در مورد تاریخ کشور و سپس پیشرفت در شناخت حقایق تاریخی، این داوری بازبینی میشود. علیاکبر هاشمی رفسنجانی تا روزهای اخیر در ساختن تاریخ ایران نقش داشت، امروز امّا پروندهٔ او برای قضاوت به تاریخ سپرده شده است و اوّلین موج قضاوتها را همنسلان او و شاهدان عینی دوران حکومتش برای نسلهای آینده بهجای میگذارند. بررسی کارنامهٔ حقوق بشری او که موضوع این مقاله است، طبعاً موقتی است. نویسندهٔ این سطور از یک سو مورخ و حیطهٔ کارشناسیاش ترور در انقلابهای سیاسی است، و از سوی دیگر فعال حقوق بشر است که از شروع انقلاب اسلامی ایران در پی مستند کردن موارد نقض حقوق بشر بوده است و بالاخره یکی از افرادی است که در زمان حکومت رفسنجانی، مأموران اعزامی از سوی دولت او پدرش را به قتل رساندهاند. بررسی اجمالی کارنامهٔ رفسنجانی طبعاً متأثر از این سه تجربه جدا و درعینحال درهمتنیده است.
پیش از انقلاب اسلامی، رفسنجانی شخصیت برجسته و شناختهشدهای نبود. او یکی از فعالان سیاسی مذهبی وابسته به گروههای کوچک اسلامیست-تروریستی چون فدائیان اسلام و هیئت مؤتلفه بود که با الهام گرفتن از اخوانالمسلمین مصر، در ایران متشکل شده بودند و همچون اخوانالمسلمین، با دینی کردن عرصهٔ سیاست، توسل به خشونت و ترور را برای نیل به اهداف سیاسی- دینی خود مشروع میپنداشتند. (۱) به قدرت رسیدن رفسنجانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ریشه در رابطهٔ ویژهٔ او با رهبر انقلاب اسلامی ایران، روحالله خمینی داشت. این ویژگی را آیتالله خمینی در همان روزهای آغازین حکومتش در زمان تفویض حکومت به مهدی بازرگان، که از رجال سیاسی نامدار کشور بود، علنی کرد. او حکم نخستوزیری را شخصاً به مهدی بازرگان نداد، بلکه این حکم را آقای بازرگان از دست حجتالاسلامی بینامونشان گرفت. این صحنهپردازی از یک سو برای تحقیر رجال سیاسی و باسابقهٔ نهضت ملّی ایران و ناچیز شمردن نهضت ملّی ایران بود، از سوی دیگر خبر از به قدرت رسیدن قشر کوچک روحانیونی میداد که مدافع دینی شدن سیاست و استفاده از ترور برای نیل به اهدافشان بودند.
علیاکبر هاشمی رفسنجانی از آغاز انقلاب تا هنگام از دست دادن قوهٔ مجریه و مقننه در اواخر دههٔ نود، از ارکان اصلی جمهوری اسلامی ایران بود، چه رسماً در زمان ریاستجمهوریاش و چه پیش از آن، که همراه با احمد خمینی با اعمالنفوذ بر ولیفقیه یکی از متنفذترین تصمیم گیران عرصهٔ سیاست ایران بود. از همان روزهای اوّل انقلاب و تا پایان دورانی که تکیه بر اریکهٔ قدرت داشت، توجیه ترور و استفاده از آن برای رتقوفتق امور سیاسی و حذف موانع، یکی از شاخصههای عملکرد سیاسی هاشمی رفسنجانی بود .
ترور، جایگزین خشونت رسمی و علنی دولتی
گرایش رفسنجانی به ترور، کارنامهٔ حقوق بشری او را سیاهتر کرد. این کارنامه را نویسندهٔ این مقاله بهعنوان فعال حقوق بشر از نزدیک رصد کرده است. جمهوری اسلامی ایران از بدو تشکیل، خشونت را تبدیل به عامل اصلی تعامل میان دولت و جامعهٔ مدنی کرد. ماشین اعدامهای خودسرانه و شتابزده بلافاصله پس از پیروزی انقلاب بهکار افتاد و هرچند نه با همان شتاب، اما همچنان در کار است. اعدام رسمی هرچند خودسرانه و ناعادلانه، جای اندکی برای پاسخگویی احتمالی باز میکند، زیرا دستکم دولت مسئولیت اعدام را به عهده میگیرد، هویت آمران اعدام آشکار است و تاریخ اعدام و روندی که منجر به صدور حکم شده، مشخص است و جامعه میتواند با تقبیح آن، حکومت را به چالش بکشد و روزی آمران و عاملان این اعدامها را به پاسخگویی فراخواند.
یکی از ویژگیهای حکومت رفسنجانی جایگزین کردن اعدام با قتلهای فراقضایی بود و لوث شدن مسئولیت دولت در این قتلها. گرچه جمهوری اسلامی از بدو تشکیل، برای حذف مخالفان در خارج از کشور متوسل به ترور میشد، امّا در دوران حکومت رفسنجانی این روند شدت یافت و دامنهٔ آن به داخل کشور نیز گسترش یافت. قتلهای فراقضایی، جایگزین اعدامهایی شد که دیگر در شرایط پس از پایان جنگ هشت ساله قابل توجیه نبود. این قتلها، طیفی از ناراضیان صلحجویی را در برمیگرفت که صرفاً به جرم افکارشان کشته میشدند. اعدامهای فراقضایی و مخفیانه هزاران زندانی سیاسی در تابستان سال ۶۷ که اتهامی غیر از اعتقادات سیاسیشان نداشتند، یکی از نمونههای دهشتناک کاربرد ترور دولتی در مقیاس وسیع است. رفسنجانی در پرونده این جنایت علیه بشریت، بهعنوان فرمانده کل قوا متهم است. (٢) او در خاطراتش این کشتار را، که مخفیانه و بدون محاکمه در دادگاه علنی منجر به قتل هزاران زندانی شد، بهطور ضمنی توجیه میکند. (٣)
برنامهٔ حذف نویسندگان دگراندیشی که خواهان استقلال کانون نویسندگان و آزادی اندیشه و بیان بودند در زمان حکومت رفسنجانی طراحی شد و به اجرا درآمد. در تابستان سال ۱۳۷۵، بیش از بیست نویسنده، شاعر و روزنامهنگار، به دعوت انجمن نویسندگان ارمنستان عازم این کشور شدند. مأموران وزارت اطلاعات برنامهای برای قتل کلیهٔ سرنشینان اتوبوس حامل آنان سازماندهی کردند. قرار بود که راننده اتوبوس شبانه در گردنهای از اتوبوس بیرون بپرد و اتوبوس را روانهٔ دره کند. هشیاری و واکنش سریع چند تن از نویسندگان مانع موفقیت این توطئه فاجعهبار شد. (۴)
قتل کشیشهای ایرانی، دیباج و میکائلیان، هوسپیان مهر، محمدباقر یوسفی؛ رهبر مذهبی یهودیان فیضالله مخوبد، روحانیون سنی، ازجمله مولوی عبدالملک ملازاده و مولوی جمشیدزهی، ماموستا فاروق فرساد و ماموستا محمد ربیعی، دکتر احمد صیاد، دکتر عبدالعزیز مجد؛ نویسندگانی چون سعیدی سیرجانی، غفار حسینی، احمد میر علایی، ابراهیم زالزاده، احمد تفضلی؛ مخالفان سیاسی چون کاظم سامی، کاظم رجوی، عبدالرحمن قاسملو، فاضل رسول، عبدالله قادری، عطاالله بایی احمدی، غلام کشاورز، صدیق کمانگر، حسین کشاورز، حاج بلوچ خان، عفت قاضی، سیروس الهی، هیتوشی آگاراچی (مترجم ژاپنی آیههای شیطانی)، احد آقا، شاپور بختیار، سروش کتیبه، عبدالرحمن برومند، فریدون فرخزاد، سعید یزدان پناه، شاپور فیروزی، صادق شرفکندی، فتاح عبدلی، همایون اردلان، نوری دهکردی، اگور مومکو (ترکیه)، علیاکبر قربانی، محمدحسین نقدی، رضا مظلومان و دهها فعال سیاسی دیگر در شهرهای مختلف ایران، کردستان عراق، ترکیه یا دیگر نقاط جهان، نتیجهٔ برنامهریزی دقیق و نظاممندی برای حذف فیزیکی منتقدان و مخالفان نظام بود.
تحقیقات در هریک از موارد بالا که در خارج از کشور منتهی به تشکیل دادگاه شده است، مقامات جمهوری اسلامی را متهم میکند. نقش رفسنجانی در دادگاه رسیدگی به جنایت میکونوس در آلمان علناً مطرح شد. خود او نیز در خاطراتش غیرمستقیم مسئولیت دولتش را در قتل دکتر شاپور بختیار و منشی او سروش کتیبه به عهده میگیرد. او در این مورد مینویسد: “آقای فلاحیان اطلاع داد که در فرانسه شاپور بختیار و یکی از کارکنانش… کشته شده است. تا شب خبری در این جهت در گزارشهای جهانی نیامده.” این روایت در خاطرات روز ۱۶ مردادماه ثبت شده است و خبر قتل بختیار ۲۴ ساعت بعد منتشر شد. در همین زمینه باز رفسنجانی مینویسد:”به وزارت امور خارجه گفتم که برای کمک به آزادی دیگر گروگان غربی “فشار” بیاورند و البته که پس از قتل بختیار گروگانهای غربی در لبنان آزاد شدند. جمهوری اسلامی از همان آغاز، ترور را یکی از ابزار سیاست خارجی کشور کرده بود. در دوران حکومت رفسنجانی حملات تروریستی در کشورهای خارجی تشدید شد. بمبگذاری در محل اقامت آمریکاییها در الخُبَر عربستان سعودی (۵) و بمبگذاری در کانون فرهنگی آمیا در آرژانتین که ۸۵ کشته و ٣٠٠ مجروح بهجای گذاشت (۶) ازجمله این حملههای تروریستی بود. در هر دو مورد تحقیقات پلیس، مقامات ایرانی، ازجمله فلاحیان و رفسنجانی را متهم به نقش داشتن در سازماندهی این حملات کردهاند.
میراث سیاسی رفسنجانی: نهادینه شدن تداوم ترور و نقض حقوق بشر
پس از ناآرامیهای مربوط به انتخابات ٨٨، رفسنجانی در گفتار نماز جمعه خواستار آزاد شدن فعالان سیاسی شد که در جریان این اعتراضها دستگیر شده بودند. در نوشتههایی هم از نقش او در آزاد شدن چند فعال مدنی یاد شده است، هستند مفسرانی که نقش او را پس از انتخابات مثبت ارزیابی میکنند. از منظر تاریخ سیاسی امّا واقعیت این است که رفسنجانی “اصلاحطلب” بههیچوجه توانایی و تأثیر سیاسی رفسنجانی اصولگرا و تروریست را نداشت. او نه تنها نتوانست موسوی و کروبی را از بازداشت خودسرانه برهاند، بلکه دفاعش از آزادی فکر و مذهب در یکی دو سخنرانی نتیجهای نداشت. او هرگز خواستار استقرار آزادیهای سیاسی و اصلاح قانون اساسی در جهت حذف ولایتفقیه نشد. گله گذاریهای هرازگاهی او ازآنجاکه با استراتژی روشن و عملکرد سیاسی مؤثری همراه نبود، نمیتوانست به ایجاد کوچکترین تغییری در ساختار نظام حاکم بینجامد.
از این زاویه نیز تاریخ قضاوت سختی در مورد رفسنجانی خواهد داشت، زیرا او در نهادینه کردن و مشروعیت قانونی بخشیدن به استبداد مطلقه و حکومت توتالیتر، از طریق ایجاد نهادی چون مجمع تشخیص مصلحت نظام (٧)، که حکام کشور را حتی از قید قانون شرع نیز رها میکند، نقش کلیدی ایفا کرد و اگر به یاد بیاوریم که اجرای احکام شرع و کارشناسی فقیه در مورد این احکام تنها توجیه خمینی و منتظری برای سیاسی کردن اصل ولایتفقیه بود، متوجه میشویم که با کماهمیت کردن احکام واجبالاجرای شرع نسبت به اصل مبهم “مصلحت نظام”، که برای بقای آن میتوان حتا اصول دین را نیز زیر پا گذاشت، چگونه دین ابزار تنی چند برای ایجاد حکومت مدرن توتالیتر شده است.
خمینی در فرمان ایجاد شورای مصلحت نظام، دو اسلام را در برابر یکدیگر قرار میدهد: یکی “اسلام پابرهنگان” که شارع مقدسش خود اوست، چون به خود حق تعلیق احکام اسلام را میدهد و جایگزین کردن احکام این دین را با احکامی که خود صادر میکند و دیگری “اسلام آمریکایی” که شارع آن خداوند است و منابعش قرآن، سنت و فقه، یعنی اسلام روحانیونی که با تکیه بر احکام دین عملکرد و فرامین خمینی را محکوم میکنند. در تبعیت از همین منطق و برای تکمیل ساختار توتالیتر این تئوکراسی، رفسنجانی در دوران بازنگری قانون اساسی در مقابله با نظریه منتظری مبنی بر انتخابی بودن ولیفقیه و ضرورت شرط مرجعیت او (٨)، با تمام نیرو از حذف شرط مرجعیت و رأی مردم و الحاق صفت مطلقه بهقدرت ولیفقیه حمایت کرد و باعث شد استبدادی مطلقه در ساختار قانون اساسی نهادینه شود. (٩)
در بازبینی قانون اساسی بود که عملکرد خمینی، که ولایتش هیچگاه به رأی مردم گذاشته نشد، قانونیت یافت، تعالی خداوند، که از اصول مسلم ادیان توحیدی است، نقض شد و ربوبیت در قامت ولیفقیه رسماً به بستر تاریخ بازگردانده شد. با این تغییرات جمهوری اسلامی، نظامی که انحصار حقیقت را دارد مبدل شد به یکی دیگر از اشکال نظامهای توتالیتر مدرن، همچون نظام ناسیونال سوسیالیستی و یا نظامهای کمونیستی قرن بیستم؛ نظامهایی که در آن نقض مداوم حقوق شهروندان جزئی از سازوکار عادی حکومت میشود. وزنهٔ سیاسی رفسنجانی در دوران حیات خمینی و نقش او بین دو جناح چپ و راست نظام به او نقش کلیدی داده بود و تغییرات قانونی که در دوران جان سپردن خمینی با تعجیل انجام شد، بدون اعمالنفوذ او مقدور نبود. به همین دلیل تداوم نقض “قانونی” حقوق بشر، میراث سیاسی است که علیاکبر هاشمی رفسنجانی نقش عمدهای در ایجاد آن داشته است.
تضعیف قدرت رفسنجانی در دو دههٔ آخر عمر، بهایی بود که برای ایجاد این نظام توتالیتر پرداخت. او همچون بسیاری از سیاستمداران ایران دچار توهم بود و بهطور کلی از قوانین حاکم بر عرصهٔ سیاست ناآگاه. او قدرت عمل خود را مدیون ارادهٔ خمینی بود، ولی خود را منشأ این قدرت میپنداشت. کوتهبینی سیاسی رفسنجانی مانع از این شد که بتواند نتیجهٔ زرنگیهای سیاسی خود را پیشبینی کند. هر دانشجوی علوم سیاسی میداند که با استقرار قدرت مطلقه، هیچ شخصیت سیاسی در امان نیست و قدرت در انحصار کسی است که تکیه بر اریکهٔ آن زده است و انحصار اعمال قوهٔ قهریه مملکت را در دست دارد، و هرگز وامدار عاملان به قدرت رسیدن خود نمیماند.
بهعنوان فرزند یکی از قربانیان تروریسم رفسنجانی، مرگ او برای من اسباب تأثر است، زیرا دادخواهی و پاسخگویی آمران قتل در یک محاکمهٔ عادلانه تنها وسیلهٔ تسکین دردی است که پس از وقوع جنایت گریبان گیر بازماندگان میشود. با مرگ رفسنجانی وظیفهٔ دادخواهی همچنان بر دوش بازماندگان میماند و بر آنان است که با تکیه بر همبستگی هموطنانشان شکایت خود را به دادگاه تاریخ برند. در این راه، ما بازماندگان عبدالرحمن برومند، با ایجاد یادبودی به نام امید (١٠) گام برداشتهایم و با مستند کردن سرگذشت یکیک قربانیان، برگ برگ کارنامهٔ رفسنجانی و دیگر مسئولان نظام جمهوری اسلامی را برای قضاوت در پیشگاه تاریخ و ملّت ایران آماده میکنیم.
١ – ن.ک. بادامچیان، اسلحه ترور حسنعلی منصور را آیتالله هاشمی داده بود/ قرارمان نبود این راز را فاش کنیم ، ایلنا، کد خبر: ۴۴۶۲۸۱ ۱۳۹۵/۱۰/۲۰
٢- ن. ک. به گزارش جفری رابرتسون، کشتار زندانیان سیاسی ایران در سال ١٣۶۷، انتشارات بنیاد عبدالرحمن برومند، واشنگتن، ١٣٩٠ ، ص. ١٠٨-١٠٩. http://www.iranrights.org/attachments/library/doc_5.pd
٣ – ن. ک. به اکبر گنجی، هاشمیرفسنجانی و قتلعام ۶۷، در گویا نیوز. ١٣٩٠. http://news.gooya.com/politics/archives/2011/07/124224.php
۴- ن. ک. به هوشنگ گلشیری، “شام در میهمانخانه، سفر به ارمنستان و دیدار هاشمی”، پیام امروز، مهر ١٣٧٨، ص. ٣١.
۵ – https://en.wikipedia.org/wiki/Khobar_Towers_bombing
۶- ن. ک. به گزارش بنیاد عبدالرحمن برومند، ترور در بوئنس آیرس، جنایت فراموش شدۀ جمهوری اسلامی علیه بشریت، ١٣٨٨.
http://www.iranrights.org/fa/newsletter/issue/12/terror-in-buenos-aires-the-islamic-republics-forgotten-crime-against-humanity
٧- ن. ک. به “شکلگیری مجمع تشخیص مصلحت نظام به روایت هاشمی رفسنجانی” در تارنمای تاریخ ایران،
https://goo.gl/r9WNH2
٨- ن. ک. به منتظری، “دلایل صحت انعقاد امامت با انتخاب مردم”، در مبانی فقهی حکومت اسلامی، جلد دوّم، امامت و رهبری، ص.٢٨٣، ترجمه و تقریر: محمود صلواتی، نشر تفکر، ١٣۶٩.
٩- ن. ک. به صورت مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نشر اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی، تیر ١٣۶٩، جلد سوم، جلسۀ چهلم، ص. ١۶٢٨-١۶۶٠.
١٠- امید یاد بودی در دفاع از حقوق بشر، طرح بنیاد عبدالرحمن برومند. http://www.iranrights.org/fa/memorial