نرگس محمدی، سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر: «آیا بازنگری در حکم اعدام، امکانپذیر است؟»
نرگس محمدی، روزنامهنگار و زندانی سیاسی در نوشتاری درباره حکم اعدام و تفسیر خاص حکومتگران و قانونگذاران از قصاص و آیات مربوط به آن در قرآن، به تحلیل و بررسی این موضوع ازنظر “یک فعال حقوق بشر که دغدغه سازگاری قوانین کشور با حقوق بشر را دارد” پرداخته است.
بخشهایی از این نوشتار را از نظر بگذرانید. ( متن کامل آن را در پایان قرار دادهایم)
- در این نوشتار قصد این است که بدون اظهارنظر شخصی و تلاش برای اثبات درست یا نادرست بودن برداشت و تغییر قانونگذاران از آیات قرآن، صرفاً به دلیل اصرار حکومت برای تدوین و اجرای قوانین بر اساس شرع و احکام اسلام و قرآن، بررسی شود که آیا قوانین و رویهها و وضعیت موجود، با همان آیات مدنظر حکومتگران و قانونگذاران و تفسیر خاص خودشان از آیات مطابقت و هم و هم سویی دارد یا خیر؟ یعنی آیا این افراد و این تفکر حاکم بر نهادهای مربوطه به برداشت خود از آیات قصاص در تدوین قوانین و اجرای آن وفادار و پایبند بودهاند یا خیر؟
- در پروندههای کودکان محکوم به اعدام روالی غیراخلاقی و نامعقول دیده میشود و آن اینست که متهمی که در سن زیر ۱۸ سال مرتکب یا متهم به قتل شناخته شده و به مجازات اعدام محکوم شده است، سالها در زندان نگهداری میشود تا به سن ۱۸ سال برسد تا در زمان اعدام جزء آمار کودکان زیر ۱۸ سال اعدامی قرار نگیرد.
- نحوه نگهداری کودکان زیر ۱۸ سال که عموماً براثر بازیهای کودکانه یا دعواها و واکنشهای احساسی بدون قصد و غرض بهمنظور ارتکاب عملی مجرمانه، مرتکب یا متهم به قتل میشوند، یکی از نگرانکنندهترین وقایع در این پروندههاست. حضور کودکان زیر ۱۸ سال در بندهای عادی آنها را در معرض هجوم افکار و رفتار مجرمان و متهمان با اتهامات قاچاق، سرقت، فحشاء، اعتیاد و … قرار میدهد و تخریب شخصیت و هویت و روح و روان این کودکان در محیط زندانهای عادی امری گریزناپذیر است.
- در آیات مربوط به قصاص (…. ۱۷۸ سوره بقره)، (….۱۷۹ بقره)، (…..۴۵ مائده) و (….۹۳ نساء) هیچ اشارهای به مسئله قصاص کودکان نشده است و جای طرح این سؤال و تردید وجود دارد که در این آیات که به زن در مقابل زن، اسیر در برابر اسیر و … اعضای بدن در مقابل اعضای بدن اشاره شده است، چرا به مسئله کودک اشارهای نشده است؟
- آیا در تعیین ارقام نجومی بهعنوان خون بهاء که آنگونه که از شواهد امر پیداست سیر تصاعدی ناباورانهای طی میکند، میتوان از زیادهروی سخن به میان آورد؟ آیا تعیین خون بهاء که هماکنون بر اساس قوانین و رویههای قضائی در اختیار تام و بی “حد” و “مرز” خانواده مقتول قرار گرفته و جز مواضع مسلط اولیاء دم به شمار میآید، شامل دستور نهی خداوند در زیادهروی توسط اولیاء دم نمیگردد؟
- در قسمت نخست آیات ضمن تقبیح این اعمال، از حق مجازات برای خانواده مقتول و افراد مورد ظلم و تعدی قرار گرفته، سخن گفته شده و در قسمت بعد با دعوت به صبر، شکیبایی، گذشت و بخشش نهی جدی از زیادهروی در انتقام مطرح شده است،. اما نهادهای مربوط به این امر در حکومت جمهوری اسلامی تنها به دنبال تأمین دریافتها و تفاسیر خود از بخشش نخست آیات یعنی مجازات (در همه زمینهها) بوده و دست به تدوین قانون و اعمال رویهها زدهاند ولی مسائل مهم مطرح شده در قسمت دوم آیات که دستور نهی از زیادهروی در انتقام و توصیه به بخشش به ازاء خون بهاء میباشد را بدون قاعده و سازوکار و چارچوبی که تأمینکننده هدف همان آیات باشد، به حال خود واگذاشته و بهنوعی از هرجومرج و بیقانونی در این حوزه استقبال نمودهاند.
- در میان همه زندانیان، محکومان به اعدام و قصاص زندانیانی ناامید و اغلب بیانگیزه بودند که ادامه زندگی خود را تداوم فشار بر خانوادههایشان می دانشتند. آنها مجبور به ادامه زندگی در شرایط بسیار دشوار زندان برای مدتهای طولانی بودند و درحالیکه افق و چشمانداز روشن و امیدوارکنندهای وجود نداشت. ترس و دلهره همواره بخشی از وجودشان شده بود. کابوسهای شبانه که گاه با فریاد همراه بود نشان از میزان ترس و دلهره ایشان داشت. کافی بود یک روز صبح بهجای ساعت ۶، کمی زودتر صدای باز شدن درها را بشنوند. با صدای گشوده شدن در بند با هراس از خواب میپریدند و هر یک تصور میکردند که برای اعدام سراغشان آمدهاند. ملاقات با خانوادههایشان بسیار تلخ و غمانگیز بود. این وقایع نه یک ماه، نه یک سال و برای برخی حتی نه ۱۰ سال، بلکه سالهای طولانی تکرار میشد. در آن زندان، زنانی هستند که ۱۵، ۱۲، ۱۰ سال و.. به انتظار مرگ نشستهاند. انتظار کشیدن برای آزادی و رهایی از بند دشوار است اما فکر میکنم انتظار کشیدن برای مرگ را بین پیر و جوانشان مشترک دیدم.
- درمان این درد بشری در شدت بخشیدن به مجازات های پس از قتل نیست بلکه مهیا کردن شرایط زندگی و زیست انسانی افراد جامعه است.
متن کامل نوشته نرگس محمدی:
سالهاست که مسئله اعدام در ایران موجب نگرانی نهادهای حقوق بشری است و فعالان حقوق بشر و برخی روشنفکران و “فقه” و “اسلام” شناسان به این مسئله پرداخته و نظرات و دیدگاههای خود را بیان کردهاند. بدیهی است در کشوری که قانونگذاران مدعی هستند که قوانین بر اساس فقه اسلامی تدوین شده و برگرفته از متن مقدس است، نقد قوانین از سوی فعالین حقوق بشر و حتی قرآن پژوهان و اسلام شناسان مستقل، بسیار دشوار و حتی خطرناک است، اما علیرغم این محدودیتها و ناامنیها، اعتراض به اعدام و نقد قوانین و اعلام ناکارآمدی آنها سالهاست که در ایران صورت میپذیرد. طی سالها فعالیت در کانون مدافعان حقوق بشر و گردآوری و تنظیم گزارشات نقض حقوق بشر که شامل اعدام نیز میشد، مطلع میشدیم که علاوه بر افزایش تعداد محکومان به اعدام در طول سالهای اخیر، دهها کودک زیر ۱۸ سال متهم به قتل به مجازات اعدام محکوم شده و در زندانهای سراسر کشور نگهداری میشوند. (این آمار در دفتر کانون مدافعان حقوق بشر که از دیماه ۱۳۸۷ بهطور غیرقانونی پلمپ شده است وجود دارد.) بههرحال در این سیر فعالیتها علاوه بر گردآوری آمار و گزارشات مربوط به اعدام، تحقیقاتی نیز در کانون مدافعان انجام میشد. در این تحقیقات با مسائلی مواجه میشدیم که واقعیت عینی، ملموس و متأسفانه متداول نقض حقوق بشر را به تصویر میکشید.
در این مجال نه فرصت پرداختن به تمام موارد و پروندهها وجود دارد و نه به دلیل زندانی بودن محکومان، بیان آنها به صلاح میباشد. اما بهطور اجمالی در این نوشتار تلاش خواهم نمود، در هر مورد با بیان یک مشاهده و تجربه عینی به مطلب موردنظر خود بپردازم. پیش از طرح هر مسئلهای تأکید میکنم ازآنجاییکه قانونگذاران و سیستم قانونگذاری و قوه قضائیه در نظام جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یک حکومت دینی، مدعیاند که قوانین کشور مطابق شرع و برگرفته از قرآن است و بهویژه در مورد قصاص به آیات قرآن استناد کرده و قوانین مربوط به آن را تغییرناپذیر میدانند، اینجانب نه بهعنوان کسی که “فقه” و “اسلام” شناس است، بلکه بهعنوان یک فعال حقوق بشر که دغدغه سازگاری قوانین کشور با حقوق بشر را دارد و در مواردی چون اعدام تحقیق کرده است و مسائل و مشکلات موجود و مربوط به قوانین فعلی را از نزدیک بررسی کرده است به مقوله انطباق قوانین موجود با آیات و احکام قرآن پرداختهام. این توضیح ضروری است که هرگاه به آیات قرآن و تغییر این آیات و مفهوم قصاص اشاره میکنم، منظورم تفسیر رایج و موجود مفسران و قانونگذاران و حکومتگران نظام جمهوری اسلامی ایران است، چون در حال حاضر، این نوع تفسیر و برداشت آنان از آیات قرآن مبنای تدوین و قوانین و اعمال رویههای موجود در قوه قضائیه در کشور میباشد. لازم به ذکر است که نگاههای متفاوت و موشکافانه و علمیتری نسبت به قصاص و اعدام نزد سایر روشنفکران و مفسران و فقه شناسان وجود دارد که به دلیل نبودنشان در ساختار قدرت و عدم همسویی ایشان با تفکر حاکم بر این نهادها، فعلاً نظرات و دیدگاههایشان تأثیر مستقیم و آنی در ایجاد تغییراتی در قوانین ایران ندارد، اما همانگونه که بارها و در بسیاری از موضوعات ازجمله مسائل زنان بیان داشته و اعتقاد داشته و دارم، این فعالیتهای فکری- مدنی بینتیجه و غیر مؤثر نبوده و قطعاً اگر نه در کوتاهمدت، اما درمیان مدت منشأ تحولات و تغییرات عمیق در نظام اجتماعی-سیاسی وفکری-حقوقی خواهد داشت. پس به عبارتی سادهتر در این نوشتار قصد این است که بدون اظهارنظر شخصی و تلاش برای اثبات درست یا نادرست بودن برداشت و تغییر قانونگذاران از آیات قرآن، صرفاً به دلیل اصرار حکومت برای تدوین و اجرای قوانین بر اساس شرع و احکام اسلام و قرآن، بررسی شود که آیا قوانین و رویهها و وضعیت موجود، با همان آیات مدنظر حکومتگران و قانونگذاران و تفسیر خاص خودشان از آیات مطابقت و هم و هم سویی دارد یا خیر؟ یعنی آیا این افراد و این تفکر حاکم بر نهادهای مربوطه به برداشت خود از آیات قصاص در تدوین قوانین و اجرای آن وفادار و پایبند بودهاند یا خیر؟
برای پرداختن به این موضوع، بحث را با ۳ عنوان کلی آغاز میکنم و در زیرمجموعه هر عنوان ابتدا با طرح مشاهدات عینی و درک واقعیت، سراغ مبانی نظری/فقهی/قرآنی خواهم رفت. قوانین/آیات قرآنی:
۱- کودکان و قصاص
۲- خون بهاء؛ بدون “حد” تعریف شده، تا “مرز” بینهایت
۳- قصاص؛ مقابله به “مثل” یا فراتر از “مثل”
الف- مشاهدات تجربی و درک واقعیت موجود
ب- مبانی نظری/فقهی/قرآنی
۱- قوانین/آیات قرآنی؛ کودکان و قصاص:
۱- الف) مشاهدات تجربی و درک واقعیت موجود:
در میان زندگی و فعالیتها از نیکی حادثه و همراهی تقدیر، پس از بازداشت و انتقال غیرقانونی به زندان زنان عادی در زنجان، به اتاق زنان محکوم به مجازات اعدام فرستاده شدم. تعداد زنان اعدامی زیاد بود و تقریباً ۲ اتاق از ۴ اتاق زندان به اعدامیان اختصاص داشت. در زندگی تنگاتنگ و لحظهبهلحظه با اعدامیان، گاه تلخی لحظههای اعدام را تجربه کردم و با دختری آشنا شدم که از یکی از روستاهای بسیار دور زنجان بود. او تمام سالهای کودکی خود را در میان زنان متهم به قتل، سرقت، قاچاق، فحشاء و.. گذرانده بود. او در زمان کودکیاش متهم به قتل پسرعموی همبازیاش شده بود و در روستای کوچکشان بازداشت و در آگاهی منطقه بازجویی “حرفهای” شده بود. حتی آن زمان که دختر جوان و بلندقامتی شده بود، وقتی از لحظات بازجویی میگفت حالش دگرگون میشد. نمیتوانستم آنچه بر سرش آمده بود را باور کنم. آخر او فقط یک دختربچه روستایی بود. یک با خانمهای بند از ایام کودکی او صحبت میکردیم که چند نفر از خانمهای قدیمی زندانی، خاطراتی تعریف کردند که باورکردنی نبود و من هرگز فراموش نکردم. آنها میگفتند وقتی او را به زندان آوردند، کسی متوجه حرفهای او نمیشد چون هم به دلیل سن کم و هم به دلیل روستایی بودنش، نمیتوانست خوب صحبت کند. دختربچه سالهای بسیاری سختی را در آن چهاردیواری زندان سپری کرده بود. از دوران کودکی در محلی حبس شده بود که آشپزخانه نداشت و پختوپزی در کار نبود. عروسکی که با آن بازی کند و یا همبازیای که با او صحبت کند. او با زنانی زندگی کرده بود که هیچ نزدیکی و غرابتی به آنها حس نکرده بود. عکس از یک “امام” با شالی سبز و بدون چهره بر بالای سرش زده بود و هر شب قبل از خواب و هر روز پیش از شروع کارهای بند او را میبوسید و با او صحبت میکرد. او تمام مدتی که من در آن زندان بودم هیچ ملاقاتکنندهای نداشت چون روستایشان از شهر فاصله بسیار دوری داشت. کسی براش پول نمیآورد، بنابراین او کار چند نفر را انجام میداد تا بتواند امرارمعاش کند. او دچار ناراحتیهای شدید اعصاب و روان شده بود و عوارض آن به اشکالی بود که او را بیشتر تحتفشار همبندیهایش قرار میداد. دعوایش میکردند. سرش داد میزند. میگفتند چند بار در بیمارستان و در بخش افراد روانی بستری شده بود. او چند بار برایم صحبت کرد. از کتکهایی که در بند از سایر خانمها خورده بود. از کچل کردنش بهعنوان تنبیه، از ماههای طولانی حبس در انفرادی برای دور بودن از بند و از گریهها و خندههای نگرانکنندهاش که او را دیوانه و کمعقل میخواندند. روحیه بسیار حساسی داشت. او روزهای گرم تابستان روزه میگرفت و برای آزادیاش نذر میکرد. تلویزیون را از فاصله بسیار نزدیک نگاه میکرد. بازی آقای شهاب حسینی را بسیار دوست داشت و آرزو داشت روزی آقای حسینی را از نزدیک ببیند. وقتی باران میآمد زیر باران میایستاد و دعا میکرد. وقتی از زندان آزاد شدم خانواده دختربچه محکوم به اعدام که پس از گذراندن ۷ سال به دختر جوانی تبدیل شده بود، ازجمله خانوادههایی بود که با آنها در ارتباط بودم. مادرش تمام سالهایی که دختر در زندان بود برای آزادی او شبهای تاسوعا حلیم میپخت. شب تاسوعا زنگ زد و از نذرش برای نجات دخترش گفت. او میگفت وقتی دخترم را از خانه بردند او خیلی کوچک بود. من نمیتوانم به شهر بیایم و او را ببینم. دختر من مثل گلی است که در مردابی افتاده است و کسی نیست که او را کمک کند. بالاخره با پیگیریهای زیاد و با حضور دو وکیل و رفتن به روستا برای جلب رضایت از عموی دختر، او از زندان آزاد شد. اما شرط عمو برای دادن رضایت این بود که تمام خانواده او از آن منطقه کوچ کنند و خانواده دختر بدون خانه و زمین و هیچ سرمایهای از آن منطقه کوچ کردند.
اما ازجمله موارد قابلاعتنا در این پرونده و سایر پرونده کودکان محکوم به مجازات اعدام که مربوط به بحث ماست، عبارتند از: ۱- نگهداری کودکان در زندان تا زمان رسیدن به سن ۱۸ سالگی: در پروندههای کودکان محکوم به اعدام روالی غیراخلاقی و نامعقول دیده میشود و آن این است که متهمی که در سن زیر ۱۸ سال مرتکب یا متهم به قتل شناخته شده و به مجازات اعدام محکوم شده است، سالها در زندان نگهداری میشود تا به سن ۱۸ سال برسد تا در زمان اعدام جزء آمار کودکان زیر ۱۸ سال اعدامی قرار نگیرد. ۲- نحوه نگهداری کودکان: نحوه نگهداری کودکان زیر ۱۸ سال که عموماً براثر بازیهای کودکانه یا دعواها و واکنشهای احساسی بدون قصد و غرض بهمنظور ارتکاب عملی مجرمانه، مرتکب یا متهم به قتل میشوند، یکی از نگرانکنندهترین وقایع در این پروندههاست. حضور کودکان زیر ۱۸ سال در بندهای عادی آنها را در معرض هجوم افکار و رفتار مجرمان و متهمان با اتهامات قاچاق، سرقت، فحشاء، اعتیاد و … قرار میدهد و تخریب شخصیت و هویت و روح و روان این کودکان در محیط زندانهای عادی امری گریزناپذیر است.
۱-ب) مبانی نظری/فقهی/قرآنی:
- سکوت آیات در برابر قصاص کودکان:
در آیات مربوط به قصاص (…. ۱۷۸ سوره بقره)، (….۱۷۹ بقره)، (…..۴۵ مائده) و (….۹۳ نساء) هیچ اشارهای به مسئله قصاص کودکان نشده است و جای طرح این سؤال و تردید وجود دارد که در این آیات که به زن در مقابل زن، اسیر در برابر اسیر و … اعضای بدن در مقابل اعضای بدن اشاره شده است، چرا به مسئله کودک اشارهای نشده است؟ طبرسی ذیل این آیه توضیح میدهد که برخی از قبیلههای عرب که برای خود امتیاز قائل بودند این رویه را داشتند که “اگر قبیلهای یکی از بردگان ما را کشت، یک فرد آزاد از آنها را خواهیم کشت و اگر زنی از ما را بکشد، مردی از آنان را خواهیم کشت و …” لذا آیه ۱۷۸ بقره نازل شد. سؤال اینجاست که اگر کودکی از قبیلهای که برای خود امتیاز قائل بود، به قتل میرسید، آیا آن قبیله یک کودک از قبیله دیگر را میکشت یا همانطور که بهجای یک زن، یک مرد و بهجای یک برده، یک آزاد و بهجای ۱ مرد، ۲ مرد و … میکشتند، بهجای یک کودک نیز فرد بالغی را میکشتند؟ اگر چنین رفتاری وجود داشته یا بر اساس رسوم جاهلیت حتی احتمال وقوع آن میرفته، چرا صراحتی در آیات قرآن نسبت به آن وجود ندارد؟ آیا مسئله کودکان در آیات قصاص مورد غفلت واقع شده است؟ یا اینکه مسئله مهمی به شمار نمیآمده و این در حالی است که خداوند حتی برای هتک حرمت، قصاص را مطرح نموده است. آیا در مسئله قصاص موضوع کودکان شامل دستهبندیهای صورت گرفته شده، نبوده یا بحث کودکان زیرمجموعه نفس در مقابل نفس قرار گرفته و یا اینکه اساساً و آگاهانه و بهعمد بحث کودکان از دایره مباحث قصاص از منظر متن مقدس، خارج فرض شده است؟ اگر فرض سوم قابلاعتنا باشد آیا بهراحتی میتوان مسئله قصاص را برای کودکان اجرا کرد؟ ۲- توان کودکان بهعنوان قاتل در پرداخت خون بهاء: به نظر میرسد چنانچه در بحث قسمت مربوط به “سکوت آیات در مورد قصاص کودکان”، تلاش شود به دلیل عدم وجود و صراحت قصاص کودکان در آیات قرآن، مسئله قصاص کودکان را زیرمجموعه “نفس در مقابل نفس” قرار دهند و به عبارتی قصاص کودکان را توجیه قرآنی نمایند اما در آیات مربوط به بخشودگی و شرط خون بهاء این اتفاق بهراحتی نخواهد افتاد چرا که در آیات مربوط به قصاص در صورت بخشودگی قاتل توسط خانواده مقتول به فرد “قاتل” دستور داده شده که اگر قصاص بر او بخشوده شد خونبها را به نیکویی بپردازد (۱۷۸ سوره بقره) یا این اسیر باایمانی را آزاد کند یا اگر توان این ۲ عمل را نداشت ۲ ماه پیاپی روزه بگیرد. چنانچه کودکان مسئول آیه قصاص باشند و خانواده مقتول، کودک قاتل را بهشرط اخذ خون بهاء ببخشد، بدیهی است بر اساس صراحت آیه، کودک “قاتل” مورد خطاب آیه خواهد بود که میبایست خون بهاء را بپردازد. سؤال اینجاست که منطقی است که خداوند یک کودک را مورد خطاب این آیه و قادر به تأمین شروط مذکور در نظر بگیرد؟ آیا قابلقبول است که یک کودک در هرزمانی و در هر جامعهای در چنین موقعیتی قرار داده شود؟ آیا مقوله کودکان در هر ۲ مورد مربوط به “قصاص” و “پرداخت خون بهاء در مقابل بخشودگی” موردتوجه آیات نبوده و نادیده گرفتهشده است؟ یا بحث اصلاً مربوط به کودکان نمیباشد.
۲- خون بهاء بدون “حد” و تا “مرز” بینهایت
۲-الف) مشاهدات تجربی و درک واقعیت:
روزی تلفن ام به صدا درآمد، صدای مردی با لهجه خوزستانی بود. برادر کوچکشان در زندان و محکوم به اعدام بود. در حال بازگشت به شهرشان بودند و وقتی به من زنگ زدند در ترمینال جنوب و منتظر اتوبوس بودند. ساعت ۱ ظهر بود. باعجله به ترمینال رفتم و همدیگر را ملاقات کردیم. برادر کوچک این دو مرد خوزستانی متهم بود که در حین بازی و دعواهای پسرانه در روستایی دورافتاده، پسربچه دیگری را به قتل رسانده بود. پسربچه بازداشت شده و به زندان فرستاده شده بود. او سالها بود که در زندان و در میان سایر زندانیان زندگی میکرد. پس از گذشت چند سال حبس، خانواده مقتول بهشرط تحقق خواستههایشان حاضر به بخشش شده بودند. برآوردن شروط برای یک خانواده روستایی در خوزستان تقریباً محال بود. هرچند بخشی از مطالبه را برآورده کرده بودند. حدود ۲۱ هکتار زمین غیر زراعی و ۹ هکتار زمین زراعی متعلق به ۵ برادر و یک پدر پیر روستایی که کل سرمایه این خانواده پرجمعیت بود واگذار شده بود و ۵۰ میلیون تومان پول هم پس از جمع آوری از طریق خیرین تحویل داده شده بود، اما آنها میبایست ۲۵۰ میلیون دیگر تدارک میدیدند که قادر به تأمین و حتی جمعآوری آن نبودند. بههرحال آنچه با ازای بخشش این کودک در معرض فروپاشی و بر باد فنا رفتن بود، زندگی تعداد قابلتوجهی از خانواده قاتل بود. از دست دادن زمین زراعی برای یک فرد روستایی به معنای از دست دادن امکان امرارمعاش و زندگی است و متأسفانه این اتفاق نه برای یک نفر و یک خانواده بلکه برای ۶ خانواده در روستا غیرقابلتصور و جبران است. اما این تمام ماجرا نبود چراکه مبلغ هنگفتی که تأمین آن خارج از توان ۶ خانواده بود، هنوز آماده نشده و این پسر محکوم به اعدام، در زندان است. این یک واقعیت انکارناپذیر است که شرایط برای خانواده مقتول که او هم یک پسربچه بود بسیار فاجعهآمیز و غیرقابلجبران است و قطعاً وقوع قتل، خانواده مقتول را نیز گرفتار میکند. اما آنچه میبایست در چنین مواردی موردتوجه و یافتن راهحل مناسب قرار گیرد، “حد” و “مرز” تعریفشدهای برای خون بهاء است. پیگیریهای متعددی از طریق ریشسفیدان قبایل و حتی نماینده محترم سابق مجلس و افرادی در شورای قضائی مربوطه انجام شد. در تماسهایی که با برخی مسئولان قضائی استان داشتیم تقریباً هیچ راهحلی جز جمعآوری ۲۵۰ میلیون تومان وجود نداشت و جالب این بود که مسئولین نیز با توجه به وقوع دعوای کودکانه و کم سن و سال بودن بچهها و پیگیریهای خانواده اصرار داشتند که پول را تهیه کنیم و پسربچه را از زندان آزاد کنیم، که من بازداشت شدم..
۲- ب- مبانی نظری/فقهی/قرآنی:
طبق تفاسیر موجود، دلیل نزول آیه قصاص، زیادهروی قبایل در انتقامگیری و کین کشیهای رایج در زمان جاهلیت اعراب عنوان شده، تا جایی که برای کشته شدن و به قتل رسیدن یک فرد، تعدادی از اعضای خانواده قاتل یا قبیله و طایفه او کشته میشدند و حتی جنگهای چندماهه یا چندساله به راه میافتاد و مسئله از “حد” قتل یک نفس به کین کشی و انتقامگیری فراتر از آن میرسید که موجب سلب حیات گروهی از افراد جامعه میشد. بنا به تفسیر ذیل آیات قصاص، هدف خداوند از نزول آیات قصاص “حد” زدن به این رفتار افراطی در دوران جاهلیت است و این نه به معنای کمتوجهی به قتل یک انسان بلکه اهتمام به “حد” گذاشتن در امر انتقام است که چیزی از قبح و زشتی و گناه آن عمل نمیکاهد.
زیادهروی و افراط در انتقام: آیه ۳۳ سوره اسراء اشاره دارد بر این که “به خونخواه موضعی مسلط بخشیدهایم ولی در انتقام زیاده نرود (که در این صورت موردحمایت خداوند است)”. در این آیه منظور از “زیادهروی در انتقام” چیست؟ و چه اعمال و رفتاری از سوی خانواده مقتول اطلاق کرد. آیا فقط به مسئله کشتن و جنگ و کینهورزی محدود میشود یا قابلبحث و تعمیم به اتخاذ هرگونه “موضعی” از سوی خانواده مقتول میباشد که در قسمت اول آیه از آن بهعنوان “موضع مسلط” نامبرده است. این “موضع” در آیات مربوط به قصاص عبارت است از “قصاص” یا “بخشش” که بخشش به ازاء خون بهاء نیز میتواند باشد. لذا طبق همین آیات که مورداستفاده قانونگذاران در باب قصاص میباشد، زیادهروی از سوی خانواده مقتول که بهحق در موضع مسلط قرار گرفتهاند، در مورد اتخاذ هر “موضعی” مورد نهی خداوند قرار گرفته، چرا که خداوند انذار داده که فقط در این صورت (عدم زیادهروی در انتقام) مورد تأیید و حمایت خداوند خواهد بود و این به آن معناست که چنانچه خانواده مقتول که در موضع مسلط حقوقی-اخلاقی در جامعه قرار دارد، زیادهروی نماید موردحمایت خداوند نخواهد بود. آیا در تعیین ارقام نجومی بهعنوان خون بهاء که آنگونه که از شواهد امر پیداست سیر تصاعدی ناباورانهای طی میکند، میتوان از زیادهروی سخن به میان آورد؟ آیا تعیین خون بهاء که هماکنون بر اساس قوانین و رویههای قضائی در اختیار تام و بی “حد” و “مرز” خانواده مقتول قرار گرفته و جز مواضع مسلط اولیاء دم به شمار میآید، شامل دستور نهی خداوند در زیادهروی توسط اولیاء دم نمیگردد؟
بخشش، شکیبایی و گذشت در آیات قصاص: بخشش، شکیبایی و گذشت ازجمله واژگانی است که در آیات قصاص و مقابلهبهمثل چند بار بهکاررفته و خداوند با توصیه به خانواده مقتول برای بخشش و گذشت و شکیبایی، به ازای این اعمال، وعده “پاداش از سوی خداوند” (۴۰ سوره شورا) و حتی “کفارهای برای گناهان” (۴۵ سوره مائده) داده است. در ۲ موردی که بهعنوان تجربه شخصی خود ذکر کردم و موارد متعددی که اخبار آن در جامعه شنیده میشود، تعیین مبالغ هنگفت و سرسامآور ۵۰۰-۶۰۰ میلیون تومانی و حتی بیشتر از آن بهعنوان خون بهاء در نبود چارچوب “حد” و “مرز” قانونی، تنها راه جلب رضایت و بخشش میباشد و نتیجه آن از دست رفتن زندگی و سرمایه خانواده قاتل نه برای تأمین حد متعارض از خون بهاء بلکه برای تأمین مبالغ هنگفتی به نام خون بهاء است. آیا در شرایط مشابه زندگی پسربچه خوزستانی که تقریباً زندگی تمام افراد خانواده از خانههای روستایی تا زمینهای زراعی و غیر زراعی ازدسترفته و مبلغ هنگفتی که تعیین شده ولی خانواده دیگر قادر به تأمین آن نمیباشد، “بخشش” همان “بخشش” موردنظر آیات قرآن است؟ آیا وعده خداوند برای پاداش دادن به کسی که قصاص را میبخشد، این نوع بخشش است؟ آیا این نوع بخشش تأمینکننده هدف آیات قرآن است؟
قوانین ایران متضمن قصاص و مجازات و بیتوجه به نهی از زیادهروی و بیتوجه به تضمین حیات بشر چنانچه قبلاً نیز گفته شد در آیه ۳۳ اسراء آورده است که “هر که مظلومانه کشته شود، به خونخواه او موضعی مسلط بخشیدهایم، ولی در انتقام زیاده نرود.” قانونگذاران و نهادهای قضائی در ایران، در مورد قصاص راه هرگونه تجدیدنظر را بسته و استناد آنها به آیات قرآن است. سایر آیات مربوط به قتل و تعدی و ستم و حتی بدی و شکستن حرمتها (که میتوان به آیات ۱۷۸ بقره، ۱۷۹ بقره، ۹۲ سوره نساء، ۴۵ مائده، ۳۳ اسراء، ۱۲۶ نحل، ۴۰ شورا، ۴۱ شورا، ۱۹۴ بقره اشاره نمود) دارای ساختار مشابه یکدیگرند. در قسمت نخست آیات ضمن تقبیح این اعمال، از حق مجازات برای خانواده مقتول و افراد مورد ظلم و تعدی قرار گرفته، سخن گفته شده و در قسمت بعد با دعوت به صبر، شکیبایی، گذشت و بخشش نهی جدی از زیادهروی در انتقام مطرح شده است،. اما نهادهای مربوط به این امر در حکومت جمهوری اسلامی تنها به دنبال تأمین دریافتها و تفاسیر خود از بخشش نخست آیات یعنی مجازات (در همه زمینهها) بوده و دست به تدوین قانون و اعمال رویهها زدهاند ولی مسائل مهم مطرح شده در قسمت دوم آیات که دستور نهی از زیادهروی در انتقام و توصیه به بخشش به ازاء خون بهاء میباشد را بدون قاعده و سازوکار و چارچوبی که تأمین کننده هدف همان آیات باشد، به حال خود واگذاشته و بهنوعی از هرجومرج و بیقانونی در این حوزه استقبال نمودهاند. درست است که برای بخشیدن فرد قاتل نمیتوان الزام و اجباری برای خانواده مقتول معین کرد چراکه خانواده مقتول حاضر به بخشش به ازای دریافت خون بهاء شدند، نمیتوان از نهی خداوند در امر زیادهروی در انتقام نیز چشم پوشید و آن را به سلیقه خواست افرادی واگذاشت که آسیب دیده، خشمگین و در برخی موارد دیده شده که درصدد گرفتن انتقامهای فراتر از اعدام هستند. درحالیکه آیات قصاص به دلیل افراط گری و زیادهروی در انتقامگیریهای دوران جاهلیت نازل شده است. مهندس علیاکبر طاهری قزوینی در زیرنویس آیه ۱۷۸ سوره بقره آوردهاند: عموم مفسران ضمن تفسیر این دو آیه (۱۷۸ و ۱۷۹)، اشاراتی به زیادهروی در خونخواهیهای جاهلی بین قبایل عرب کردهاند و آیه را در مقام “تعدیل” این زیادهرویها میدانند.
سؤالی که پیش میآید این است که “رویکرد قرآن” علیرغم تقبیح عمل قتل، بدی، ستم و حرمتشکنی و تعدی، “تعدیل زیادهروی” در مقابله مثل است و در آیات ۳۳ سوره اسراء، ۱۲۶ سوره نحل و ۱۹۴ سوره بقره این انذار را به خونخواه، ستمدیده، بدی دیده، حرمت شکسته، تعدی شده میدهد که نباید زیادهروی کند و حتی گاهی پیشتر از آن توصیه به گذشت و شکیبایی و بخشش مینماید و وعده پاداش میدهد.
حال چگونه میتوان اینگونه زیادهروی در تعیین خون بهاء را با روح و رویکرد آیات قرآن قابل انطباق و هم سو دانست؟ اگر زیادهروی در انتقام و در امر مقابلهبهمثل در مورد بدی، تعدی و حتی هتک حرمت پرهیز داده شده است چگونه در امر پرداخت خون بهاء صدق نمیکند و حکومت و قانونگذاران نسبت به تعیین “حد” و تعریف قاعدهای مشخص بی توجهند و چنین امر مهمی را بهطور محض به افراد جامعه با خصلت و شخصیتها و تفکرات مختلف واگذار کردهاند که شاهد چنین هرجومرج و آشفتگی در این امر هستیم؟ هرچند در نگاه و بررسی منصفانه باید گفت که گاها و نوعاً اقداماتی مددکارانه در این امور از سوی برخی نهادهای مربوطه وجود داشته که متأسفانه کارایی و دربرگیرندگی لازم را نداشته است.
قصاص مایه تداوم حیات: آیه ۱۷۹ سوره بقره خطاب به اولی الباب (کسانی که تعقل و خردورزی میکنند) میگوید که در قصاص برای شما حیات (تداوم زندگی – جاری بودن زندگی) است. استاد خرمشاهی در زیرنویس ترجمه قرآن خود ذیل آیه ۱۷۸ سوره بقره اشاره میکند که “کین کشی بیمحابا در زندگی عربهای جاهلی، هیچ حدومرزی نمیشناخت.. در چنین متن و زمینهای است که حکم قصاص به وحی الهی مقرر شد و در بیشتر موارد از خونریزیها و کین کشیهای پردامنه جلوگیری کرد. در آیه ۱۷۸ سوره بقره پس از صحبت از بخشودگی قاتل و پرداخت خون بهاء با نیکویی، آمده: این حکم “سهل گیری و رحمتی است از جانب صاحب اختیارتان”. بررسی و دقت در سیر آیه که دلالت دارد بر این که اگر فردی، فرد دیگری را کشت دامنه انتقام محدود بوده و نباید افراط شود و اگر خانواده مقتول، قاتل را بخشید، قاتل میبایست خون بهاء را با نیکویی بپردازد و این سهل گیری و رحمت از جانب خداست، زمینه را برای فهم و درک آیه بعدی که “این قصاص” برای شما حیات (تداوم زندگی) است، مهیا میگردد. یعنی چنانچه دامنه انتقامگیری، تعصب و بههرحال مجازاتها تا شعاع زندگی قاتل، محدود گردد و به خانواده، قبیله، طایفه و جامعه کشیده نشود و زندگی سایر انسانها را به مرگ و نیستی و فنا نکشاند، از حیات و تداوم و جاری بودن زندگی میتوان سخن به میان آورد، در غیر این صورت، یعنی در صورت هرگونه زیادهروی و افراط در حد نامتعارف و معروف جامعه، این امر مانع حیات خواهد بود. آیا افراط و زیادهروی در تعیین خون بهاء که برای یک خانواده روستایی از دست رفتن زمین، خانه، زندگی و مقروض شدن تمام افراد خانواده (۶ خانواده) است با مفهوم تداوم حیات در این نوع قصاص مغایرتی ندارد؟ آیا اضمحلال و انهدام واقعی حداقل ۶ خانواده که بهطور متوسط بالغبر ۲۰ نفرشان (زن، مرد، پیر و جوان و کودک) میباشند، مصداق تداوم حیات است؟ یا تداعیکننده همان زیادهروی و کین کشیها و انتقامگیریهای افراطی و بیمنطق و مبتنی افکار دوران جاهلیت؟ و بالاخره اینکه آیا با تکامل اجتماع طی ۱۴۰۰ سال گذشته، این نوع انتقامگیریها در نوع جدید خود، بازآفرینی نشده است؟
۳- قصاص؛ مقابله به “مثل” یا فراتر از “مثل”
۳-الف) مشاهدات عینی و درک واقعیت
هدف من از نوشتن این بخش، بههیچوجه دفاع از عمل قتل نیست، اما تجربه من در زندگی با محکومان به مجازات اعدام در محیط زندان و در یک اتاق، واقعیتی را بر من آشکار کرد که گمان نمیکنم بدون تجربه و بودن با این افراد، هرگز آن را درک میکردم. در میان همه زندانیان، محکومان به اعدام و قصاص زندانیانی ناامید و اغلب بیانگیزه بودند که ادامه زندگی خود را تداوم فشار بر خانوادههایشان می دانشتند. آنها مجبور به ادامه زندگی در شرایط بسیار دشوار زندان برای مدتهای طولانی بودند و درحالیکه افق و چشمانداز روشن و امیدوارکنندهای وجود نداشت. ترس و دلهره همواره بخشی از وجودشان شده بود. کابوسهای شبانه که گاه با فریاد همراه بود نشان از میزان ترس و دلهره ایشان داشت. کافی بود یک روز صبح بهجای ساعت ۶، کمی زودتر صدای باز شدن درها را بشنوند. با صدای گشوده شدن در بند با هراس از خواب میپریدند و هر یک تصور میکردند که برای اعدام سراغشان آمدهاند. ملاقات با خانوادههایشان بسیار تلخ و غمانگیز بود. این وقایع نه یک ماه، نه یک سال و برای برخی حتی نه ۱۰ سال، بلکه سالهای طولانی تکرار میشد. در آن زندان، زنانی هستند که ۱۵، ۱۲، ۱۰ سال و.. به انتظار مرگ نشستهاند. انتظار کشیدن برای آزادی و رهایی از بند دشوار است اما فکر میکنم انتظار کشیدن برای مرگ را بین پیر و جوانشان مشترک دیدم. اگر به اعدام و انتظار، تحمل شرایط زندان را هم اضافه کنم، غیرقابل درک است. نامعلوم، بیانتها و شاید نهایتاً رفتن پای چوبه دار. در زندان که بودم با خانواده چند زندانی محکوم به اعدام آشنا شدم. پس از آزادی وارد گفتوگو با حداقل ۵ خانواده مقتول (اولیاء دم) شدیم. از هر امکانی برای جلب رضایت بهره گرفتیم. ملاقاتهای متعددی انجام شد. پیگیریهای حقوقی توسط وکلا و پیگیری از مراجع قضائی و واسطه قرار دادن برخی معتمدان شهر صورت پذیرفت، اما برخی خانوادهها بهصراحت بیان میکردند که اعدام برای او کم است، او باید آنقدر در زندان بماند تا موهایش سفید شود و بعد … و این یعنی مجازات فراتر از قصاص، چراکه مجازات اعدام بهعلاوه سالهای طولانی زندان بهعلاوه شرایط سخت زندان بهعلاوه بلاتکلیفی، مجموعهای از مجازاتهاست که هرکدام بهتنهایی مجازاتی سنگین محسوب میشود. این در حالی است که طبق دستور آیات الهی نباید زیادهروی کرد.
۳-ب) مبانی نظری/فقهی/قرآنی
آیات قرآن در مورد قصاص بهشدت تأکید بر عدم زیادهروی در مجازات داشته و چنانچه پیشتر اشاره شد در پی زیادهروی اعراب در دوران جاهلیت در پی کشته شدن یک فرد نازل شده و بهقصد و نیت تعدیل مجازاتها بوده است. اما آنگونه که از شرایط موجود و رویهها و مقررات و قوانین پیداست، مجازات فراتر از اعدام است.
آیا آیاتی که مورداستفاده قانونگذاران در امر قصاص میباشد، اجازه داده است که فرد قاتل، به مجازاتهای متعدد اعدام، حبس در زندان به مدت مدید و نامعلوم و بلاتکلیفی محکوم گردد؟ و آیا تحمل همه این مجازاتها برای فرد قاتل، تأمین کننده عدالت مدنظر آیات میباشد؟ آیا تحمیل زندانهای طولانیمدت که گاه بیش از ۱۵ سال هم طول میکشد جزء مجازات مدنظر آیات قصاص است؟ این در حالی است که طبق شواهد موجود هم دامنه مجازاتها فراتر از مجازات مدنظر آیات بوده و هم افراد مجازات شونده فراتر از یک فرد (قاتل) میباشد و تمام افراد خانواده و گاه بخشی از جامعه را درگیر انتقام میکند.
نتیجهگیری
بدیهی است که وقوع قتل در هر جامعهای امری مذموم و عملی مجرمانه بوده و تداوم آن در جوامع کنونی نشان از تداوم همان روحیه بدویت و جهالت و کین زیستی و کین کشیهای غیرانسانی و غیراخلاقی دارد و انسان امروز علیرغم ادعای تسلط داشتن بر زمین و آسمان، هنوز بر خود مسلط نبوده و قادر به شناخت و مهار خشم و کینه خود نیست، اما دردمندانه باید واقعیت را پذیرفت و مهمتر اینکه ریشه بروز چنین رفتارهایی را در جامعه بررسی کرد چراکه درمان این درد بشری در شدت بخشیدن به مجازاتهای پس از قتل نیست بلکه مهیا کردن شرایط زندگی و زیست انسانی افراد جامعه است. اما بههرحال در صورت بروز قتل در جوامعی چون جامعه ایران که شرع و آیات قرآن مبنای تدوین قوانین و مقررات و اعمال رویههای قضائی قرار میگیرد، میبایست مجموعه مسائل مربوط به قصاص، کسب رضایت و بخشش به ازاء پرداخت خون بهاء، در چارچوب حقوقی، منطقی و اخلاقی قابلقبول در جامعه تعریف شود تا بر اساس همان آیات مورد استناد واقع شده که علاوه بر قصاص تاکید بر ممانعت از زیادهروی و تناسب مجازات داشته و متضمن حیات بشری است، زیادهروی و افراط گری صورت نگیرد.
بدیهی است اگر مسئله قصاص با رویکرد تضمین حیات و حقوق انسانها که نمیتواند با روح ادیان در تضاد باشد، مورد بازنگری و بررسی موشکافانه و بدن تعصب و نگاه امنیتی و واکنشی و سرپوش گذاشتن بر آسیبهای اجتماعی قرار گیرد، شاهد کاهش مسئله اعدام در این زمینه خواهیم بود. برای رسیدن به این هدف، ضمن پرداختن به مقوله اعدام در مورد سایر جرائم ازجمله قاچاق مواد مخدر و بهویژه مسئله قصاص در مورد کودکان و.. میبایست فعالیتهای پیگیر و جدی صورت پذیرد که در این راستا روشنفکران، فعالان حقوق بشر و حقوقدانان، هر یک در حوزه فعالیتهای فکری-مدنی خود صاحبنظر و مؤثر خواهند بود. در این بین من نه بهعنوان یک فرد “اسلام” و “فقه” شناس و نه با نگاهی درون دینی بلکه بهعنوان یک فعال حقوق بشر و از منظری برون دینی و با نگاهی به قوانین و مبنای تدوین آن و عملکرد و رویههای جاری در قوه قضائیه و استناد آنها به شرع، تعارضات بین قوانین و عملکرد موجود با آیات قرآن (که مورد استناد حکومت میباشد) را مشاهده نموده و در این نوشتار بهصورت طرح دغدغههای ذهنی خود به تحریر آوردهام. آنچه قصد بیان آن را داشتم بحثی انتزاعی نیست بلکه حاصل تجربههای تلخ من در زندگی با اعدامیان و بهویژه دختربچهای که تمام دوران کودکیاش را سالها به انتظار مرگ و چوبه دار گذرانده بود و آشنایی و معاشرت و گفتوگوهای (روزانه و حتی شبانهروزی) با خانواده اعدامیانی که سالهای طولانی حبس زندانیشان را تحمل کرده یا خانواده پسربچه اعدامی که خون بهائی به قیمت تمام هستی و زندگی حداقل ۲۰ نفر از اعضای خانواده تدارک میدیدند، است. باید توجه نمود که تهییج و تحریک افکار عمومی جهت توجیه افزایش آمار اعدام با قاتل و خونریز خواندن اعدامیان و اجرای اعدامهای نمایشی نه علاج درد و نه راهکار مناسبی است چرا که به دلیل مشکلات و آسیبهای اجتماعی پردامنه و جدی در جامعه آشکار است که بسیاری از این افراد قربانیانی بیش نیستند و اعدام آنها راهکاری برای حل مشکلات و خشکاندن ریشه این وقایع نمیباشد و در نوع خود ترویج خشونت به شمار میآید. نگاهی به آمار واقعی زندانیان محکوم به اعدام و قصاص و بهویژه حضور دهها زندانی محکوم به اعدام که در زمان ارتکاب به جرم در سن کودکی و زیر ۱۸ سال بودهاند، میزان سالهای حبس محکومان به اعدام در زندانهای سراسر کشور و بلاتکلیفی در انتظار مرگآفرینان مرگشان، وضعیت خانوادهها و فرزندان این افراد و تمام آسیبهای دیگر نشان میدهد که اعدام، خود به معضل دیگر تبدیل شده است و قوانین و رویهها و شرایط فعلی نیاز به بازنگری جدی و اساسی دارند.
منبع: https://goo.gl/xwIH6t